میمیرم ها الو هستی رستوران دنج شهرک گلستان کمی مکث کرد و گفت سالم رستوران دنج بابلسر جان منم لیلیچیکارکنم عشقم جونم به جونت وصله توکه یادت نمیرفت بهم زنگ بزنی اتفاقی افتاده سالم، نمیزاری که حرف بزنم -نمیدونی یعنی واسه چیه مه چیو میدونم نیاز به قایم کردن نیست هستی بهت زنگ نزد چون بازجویی اش میکردم وس سالم خاله لیلی خوبین
چیزه از اینجا هم خجالت رستوران دنج بابلسر و حس میکردم
چیزه از اینجا هم خجالت رستوران دنج بابلسر و حس میکردم
فعال جونت به یکی وصله شما جون بخواهیه سوال میپرسم از صمیم قلبت بگو بدون خجالت جانم خاله رستوران دنج بابلسر جان هستیه دیگه چیکار میشه کردعاشق شدن خجالت نداره پسرم باید هستی میگفت که نگفت خب چرا میدونم ببخشید باید بهتون می گفتم
و کفش های راحتی تابستانیم که قهوه ای روشن بود و انگشتی بود پام کردم از خونه که خارج شدیم عمو ابراهیم اینا هم خارج شد ای جونم نفسم هم بود امروز ندیده بودمش خیلی دلم تنگ بود بعد احوال پرسیا که رستوران دنج قم جاده کاشان کمی خجالت می کشید سوار ماشینامون شدیم و به فرودگاه رفتیم رستوران دنج در تهران هم از هتل اومده بود همه جمع بودند بجز عمه فریبا اینا که بخاطر امتحان رها قرار بود پس فردا بیان کمی منتظرشون موندیم
رستوران دنج قم جاده کاشان همراه با رستوران دنجا پالادیوم و رستوران دنج در تهران اومدن کنار من باصدای آرومی گفت
به صورتش نگاه کردم و گفتمدل منم براتنگ شده بود مامان لیلی که دعوات نکرد تورو که میبینم عالیم نمیدونی چقد دلم برات تنگولیده بودعشق من چطوره؟
رستوران دنج قم: چرا پچ پچ میکنین به ماهم بگین بدونیم مگه میشه کسی از تو بدش بیاد اونقد خوبی که مامانم خیلی خوشحال شد که طرف مقابل من تویی رستوران دنجا پالادیوم: نمیدونی رستوران دنج قمی که چیشده رستوران دنج قم: چیشده؟
رستوران دنج اندیشه: خاله لیلی فهمیده درمورد رستوران دنج قم جاده کاشان رو هستی رستوران دنج: نه؟
رستوران دنج: آره رستوران دنج قماره تازه با رستوران دنج قم هم حرف زد
-آره رستوران دنج: چی گفت؟ رستوران دنج اندیشه: مثل اینکه از اول میدونسته و اینکه گفته کی بهتر از رستوران دنج قم رستوران دنج: واقعا بخیر گذشت رستوران دنج شهرک گلستان: آآره واقعا حاال بعدا تعریف میکنم رستوران دنج در تهران: کماکان منتظرم شادی تو بغلش یک نی نی بود کنار امیر می اومد
بقیه هم پیشش حاال موندم چطوری با امیر رفتار کنم درسته همشا اومدن از بهزاد طرفداری میکرد
اون طرفتر رستوران دنج در تهران
اون طرفتر رستوران دنج در تهران و سپیده و رستوران دنج شهرک گلستان ریز ریز میخندیدن من اینا رو میکشم باالخره نی نی و دادم دست شادی و این صدای امیر بود باالخره این قهرها باید تموم شه دستمو به سمتش دراز کردم و گفتم سالم هستی خانوم