میتونم از پنجره برم بیرون. سایت همسریابی در استان آذربایجان شرقی نمیدونم آراد کجاست. تازه اگه پیداش کنم هم چیزی دستگیرم نمیشه. من نمیدونم مقر جدید کجاست. از طرفی اگه بخوام کنم بعید نیست آراد توی اتاقش و تله کار گذاشته باشه. باید برای آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر بار توی عمرم، به ثبت نام سایت همسریابی بهترین همسر واقعا اعتماد کنم! از سر و صداها فهمیدم کیمیا توی پذیرایی داره فیلم میبینه.
به هرحال، گوشم از گوش یه آدم معمولی سایت ثبت نام ازدواج دائم بود! این دیگه به جادو ربطی نداشت. به سمت پنجره رفتم و بازش کردم. بوی بدی پیچید توی دماغم و نزدیک بود سايت همسر يابي بد شه که جلوی صورتم رو با شالم گرفتم. بوی نیتروژن مونوکسیده. سرم رو از پنجره بیرون بردم و اطراف رو نگاه کردم. پله های خروج اضطراری! خب ظاهرا باید پابرهنه برم. آب دهنم رو تف کردم. تا برسه زمین خیلی طول کشید. اینجا حیاط پشتی بود و ثبت نام سایت همسریابی بهترین همسر به کوچه یا خیابون اشراف نداشت اما به خاطر اینکه اینجا سایت همسریابی در استان آذربایجان شرقی شهر بود، روشنی شهر رو خوب و واضح میدیدم.
آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر حدودا طبقه سوم بود تمام طبقات خونه از داخل با هم در ارتباط بودن و با وجود پنج طبقه، از بیرون مثل یک آپارتمان معمولی به نظر میاومد! اگه بیفتم، با وجود جسم تحلیل رفتهام قطعا میمیرم. ولی خب باید ریسک کرد. رفتم روی لبه پنجره ایستادم. بوی بد داشت سایت ثبت نام ازدواج دائم رو بد میکرد. با سايت همسر يابي نفسم رو فوت کردم و به نرده ی پله های اضطراری که عمد بر دیواره ساختمون بود نگاه کردم. حدودا سه متر باهاش فاصله داشتم.
بقیه سايت همسر يابي کمد دیواری رو برداشتم
سرم رو برگردوندم و نگاهی به داخل اتاق کردم. تو اتاق طناب پیدا نمیشد. ولی مالفه چرا. مالفههای تخت و بقیه سايت همسر يابي کمد دیواری رو برداشتم به هم گره زدم و به یک جایی محکم بستم. از پنجره بیرون انداختم و آهسته ازش آویزون شدم. طوری که پاهام رو به دیواره ساختمون ستون کرده بودم. آهسته رفتم پایینتر و یکم خودم رو کشوندم اونورتر تا به پنجره آشپزخونه برسم. وقتی پام رو به لبه اونجا محکم کردم، یکم خیالم راحتتر شد و عرقم رو خشک کردم. حالا با یه پرش ساده به پله ها میرسیدم. ]به فکر خودت نیستی به فکر سلمان باش: / این ژانگولر بازیها چیه به پله نگاه کردم، سايت همسر يابي گفتم و پریدم. دستم بهش رسید و نرده آهنی پله اضطراری رو گرفتم. سایت همسریابی در استان آذربایجان شرقی رو ول کردم و خودم رو کشیدم آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر.
سایت همسریابی در استان آذربایجان شرقی باید به اتاق آراد میرسیدم. توی طبقه چهارم و البته اونطرف ساختمون! از پله های اضطراری سايت همسر يابي رفتم.ثبت نام سایت همسریابی بهترین همسر میکردم اونور ساختمون هم پله اضطراری داشته باشه. که وقتی به پشت بوم رسیدم و به سمت شرقی ساختمون رفتم، نفس راحتی کشیدم. از پلههای اونجا هم آروم آروم پایین رفتم و با چشمم سایت همسریابی در استان آذربایجان شرقی اون اتاق که پردههای زرشکی رنگ داشت گشتم. خب اونجاست. سمت راستم. حضور در ارتفاع استرس خاصی بهم میداد. صدای موتورها و ماشینها میاومد و صدای نفس کشیدن شهر رو میشنیدم. اتاق آراد تراس داشت. برای همین کارم راحت تر بود.
رفتم اونطرف نردهی آهنی که محافظی برای پله ها بود. از فاصله کمی بالاتر از تراس، در شرف پرش قرار گرفتم. نمیشد پایینتر رفت. از ارتفاع چهار متری باید میپریدم و مسافت حدود سه متر رو باید طی میکردم! ولی چاره سایت ثبت نام ازدواج دائم نبود. آماده پرش شدم و پریدم. حس کردم دارم پرواز میکنم. پاهام رو توی شکمم جمع کردم و تا به نرده سنگی تراس رسیدم، با یک پا به نرده ضربه زدم و پریدم توی تراس! اینه! آدرس جدید سایت همسریابی بهترین همسر کی بودم من؟ باید میرفتم کماندو میشدم!