فراموش نکردم ولی!ولی قرار نبود تا اینجا پیش بری که حتی اجازه نداشته باشم اسم نیما رو هم بیارم.
صیغه تهران تلگرام بغضش را قورت داد
صیغه تهران تلگرام از لحن غمگینش برای دفاع از نیما عصبانی شد وبا خشم فریاد کشید: اگه جرات داری یه بار دیگه اسمش و به زبون بیار تا همین جا پیادت کنم. از فریاد صیغه تهران تلگرام بغضش را قورت داد و با لجبازی پوزخندی زد وگفت: چه خوب، منم یه تاکسی می گیرم مستقیم تا در خونه بابام.
به طرفش برگشت ومحکم گفت: پس امتحانش کن، چون منم خیلی دلم می خواد یه بهونه داشته باشم تا که برای همیشه از دست لوس بازی های و حماقت های تو راحت بشم.
لحن جدی و محکم صیغه تهران امروز جای هیچ بحثی را برایش باقی نگذاشت.
با صیغه تهران کرج دیگه چه کار داری
او عادت داشت برای پایان دادن به هر بحثی از این لفظ استفاده کند و این برای سایه اصلا تازگی نداشت، پس بی هیچ حرفی نگاهش را به خیابان دوخت و در سکوت به رفتار غیر قابل پیش بینی اش اندیشید. مهری مثل همیشه او را گرم و صمیمی به آغوش کشید و با خودش به داخل برد وقتی در کنار صیغه تهران امروز روی مبل می نشست مهری با هیجان گفت: وای سایه هر بار که تو رو می بینم از روز قبلت خوشگلتر شدی. آقای مشایخ لبخندی زد و گفت: به خاطر رنگ لباس و روسریشه که باعث شده رنگ چشماش خاکستری نشون بده. صیغه تهران امروز که انگار از اینکه محور گفتگو زیبایی سایه باشد زیاد راضی نبود در حالی که دسته ای از طرح های در دستش را مقابل پدرش قرار می داد روبه او گفت: این م طرح های پروژه، بچه ها امروز یک سره روشون کار می کردند تا بتونند به موقع تحویلشون بدن. مهری با اعتراض گفت: صیغه تهران امروز تو باز هم با طرح و نقشه اومدی اینجا. آقای مشایخ با خنده رو به همسرش گفت: اگه با طرح ونقشه نیاد اینجا، پس کی می خواد جوابگوی خواسته های سرسام آور شما خانما باشه.مهری دست صیغه تهران کرج را در دست گرفت و با محبت گفت: بیا عزیزم، بریم آشپزخانه، بذاریم آقایون کارشون برسن مشایخ با اعتراض گفت: با صیغه تهران کرج دیگه چه کار داری، بذار باشه یه چیزی یاد می گیره برا آینداش خوبه. اون نیازی به درس های تو نداره، صیغه تهران فوری همیشه کنارشه وحمایتش می کنه.
از جا برخاست وبی هیچ حرفی به همراه مهری به آشپزخانه رفت. مهری از زری خواست که برای صیغه تهران فوری و همسرش چای ببرد و سپس در حالی که صندلی میز غذا خوری را کنار می کشید رو به صیغه تهرانپارس با مهربانی همیشگی گفت: بیا بشین عزیزم! روبروی مهری نشست ومهری قبل ازاینکه او چیزی بگوید پرسید از زندگی متاهلی راضی هستی ؟ خیلی کوتاه جواب داد: بله از صیغه تهران فوری چی، اون که اذیتت نمی کنه. با لبخندی تصنعی گفت: اون همیشه گرفتاره، گرفتاری هم دیگه وقتی برای اذیت کردن من باقی نمی ذاره مهری آهی از سر حسرت کشید وگفت: آره اون همیجوره، خودشو فدای این شرکت کرده واصلا یادش رفته جوونه و باید جوونی کنه صیغه تهرانپارس حس کرد غمی عمیق در دل مهری نهفته است پس برای دلداریش آهسته گفت: بچه های شما خیلی خوبند و فکر کنم به خود شما رفته باشند.
مهری با لبخندی گفت: پس هنوز اون روی سگش و ندیدی، دلم می خواد ببینم اون وقت هم میگی به من رفته.
در دلش نالید:اون روی سگش و هم دیدم مهری که پر واضح بود هدفی را دنبال می کند نتتظر جواب نماند و ادامه داد.
صیغه تهرانی جان، تو نزدیک سه ماهه که عروس ما هستی
صیغه تهرانی جان، تو نزدیک سه ماهه که عروس ما هستی، ولی احساس می کنم هنوز با ما راحت نیستی و غربیگی می کنی، عزیزم! من و مشایخ تو رو خیلی دوست داریم، اینکه اصرار می کردیم حتما تو عروسمون باشی به این دلیل بود که با تو احساس نزدیکی می کردیم، دلم می خواد همیشه با من راحت باشی و منو دوست خودت بدونی، من نمی خوام برای تو فقط یه مادر شوهر باشم.
صیغه تهران کرج پسر منه و من بزرگش کردم و کاملا می دونم چقدر اخلاقش گند و و نچسبه!! پس اگه با او مشکلی داری بهم بگو، همه رو تو قلبت نریز. می دونم به مادرت گفتی با صیغه تهران خوشبختی و اینم می دونم که اینو فقط به این دلیل گفتی که خیالش از بابت تو راحت بشه، کار خوبی کردی اما خواهش می کنم به من اعتماد کن، با اینکه صیغه تهران به هیچ کس اجازه نمی ده توی زندگی خصوصیش دخالت کنه ولی فراموش نکن که من مادرشم.
در کنار صیغه تهرانی خوشبخت نیست
لبخند تلخی زد و گفت: من با صیغه تهران هیچ مشکلی ندارم، باور کنید که از ایشون راضیم. مهری نفس عمیقی کشید و گفت: امیدوارم همین جور باشه که می گی. از اینهمه دروغ حالش بهم می خورد، ولی او به مهری هم اعتماد نداشت چرا وقتی مطمئن بود که صیغه تهران در کنار صیغه تهرانی خوشبخت نیست. این همه به این ازدواج اصرار کرد بود. مهری سایه را که در فکر دید دوباره گفت: دیشب من و مشایخ رفته بودیم خونه پدرت. از نام پدرش با هیجان گفت: جدی خوب بودند! با لبخند شیرینی گفت: معلومه که خیلی دوستشون داری که این همه ذوق زده شدی. من اگه هر روزم ببینمشون بازم دلتنگشونم مادرت می گفت شب قبل اونجا بودی؟ برا صیغه تهران تلگرام کاری پیش اومده بود نمی خواست تنها باشم به همین دلیل رفتم اونجا می دونم، برای بستن یه قرار داد جدید با مشایخ رفته بود اصفهان، البته مشایخ چند روز قبل به همراه آرتین رفته بود و همه کارها رو انجام داده بودن ولی صیغه تهران تلگرام به بهونه کارهای شرکت شبی که قرار بود قرارداد امضاء کنند رفت. و با پرواز 12 همون شب هم برگشت: بهش اصرار کردم تو رو بیاره اینجا که قبول نکرد و گفت: اونجا راحتری.