مساوی با نبودن کانال صیغه یاب شیراز برات!
_می دونی، بعضی از آدما هستن که توی سختیای زندگیت باهاتن بدون هیچ منتی! آدم، خود به خود به این آدما وابسته می شه! نبودشون می شه مساوی با نبودن کانال صیغه یاب شیراز برات! ذهنم به سمت کارن رفت... _بعد از وابسته شدن، صیغه یاب در شیراز علاقه کم، کم خودش رو نشون می ده! چه بهتر که این علاقه دو طرفه هم باشه! _کی هست این آدم؟ _شاهرخ. خندیدم و گفتم: _خبرایی هست؟ _مامانش دیروز ازم برنماه صیغه یاب شیراز کرد! از خودم وا رفتم، یعنی صیغه یاب شیراز هم می خواستند از من بگیرند، یعنی باز هم تنها می شدم؟ بلند شدم و روی تخت نشستم: _خب... تو جواب چی دادی؟
کانال تلگرام صیغه یاب شیراز دارم!
خندید و شانه بالا انداخت: _هیچی! گفتم باید فکر کنم، صیغه یاب در شیرازا هم گفتن که برای برنماه صیغه یاب شیراز اصلی میان خونه خالم! _قبول می کنی؟ با تعجب نگاهم کرد: _معلومه که آره! من...من شاهرخ رو کانال تلگرام صیغه یاب شیراز دارم! لبخندی زدم، برای صیغه یاب شیراز واقعا خوشحال بودم اما برای این که مجبور بودم دوباره تنها زندگی کنم و از این خانه بروم نگران... دستانم را با دو دستش در بر گرفت: _نگران خونه و اینا هم نباش! می تونی تا هر وقت که اوضاعت درست شد این جا بمونی! لبخند مشوشی زدم و سرم را پایین انداختم. _راستی شاهرخ می گفت از مطب خانوم خسروی استعفا دادی؟ _آره... _چرا خب؟
نقاب سایت صیغه یاب شیراز به صورت داشت.
لب گزیدم، جرات نگاه کردم به چشمان صیغه یاب شیراز را نداشتم، چون بغض و هر حس لعنتی دیگری در آن کاملا هویدا بود. _یه سری چیزا هست که قابل توضیح دادن نیست، امیدوارم درکم کنی! _تو خیلی شخصیت راز آلودی داری! _اگر بخوام داستان زندگیم را شروع کنم! واقعا نمی دونم باید از کجا شروع کنم و کجا تموم کنم. _صیغه یاب تلگرام شیراز جای بخیه ی رو شکمت چیه؟ _یه زخم از طرف یه نفر که نقاب سایت صیغه یاب شیراز به صورت داشت. _سینایی که همیشه تو فکرشی! _یه سایت صیغه یاب شیراز... یه برادر...
یه همیشه همراه که بی گناه جون داد صیغه یاب تلگرام شیراز هم جلوی چشمای خودم! صیغه یاب شیراز خواست سوالی دیگر بپرسد که از روی تخت بلند شدم: _من می خوام برم بیرون! اگر دیر اومدم نگران نشو! منتظر جواب نشدم، لباس هایم را پوشیدم و از خانه بیرون زدم. انگار انباری از کانال صیغه یاب شیراز برایم آزاد شد. موبایلم را بیرون آوردم و با کارن تماس گرفتم، بعد از چند بوق صدای صيغه ياب شيراز آلود کارن در گوشی پیچید: _هوم؟
این موقع صيغه ياب شيراز بود؟ _صيغه ياب شيراز بودی؟ _نه خودم رو زدم به کانال تلگرام صیغه یاب شیراز کانال تلگرام صیغه یاب شیراز بودم دیگه! _ببخشید بیدارت کردم. _کارت؟ چرا رفتارش این گونه شده بود؟ به درخت کنارم تکیه زدم: _شماره آراد رو می خوام! صدایش مانند سنگ شد: _که چی؟ _کارش دارم دیگه! _چه کاری؟