دوباره خشمگین شد و فریاد کشید: چی شده؟!
من داشتم از استرس و نگرانی می مردم! نباید بهم تلفن می زدی و می گفتی گوشیم و توی دفتر کارم جا گذاشتم به همین خاطر نتونستم تماس بگیرم یعنی تو اون خراب شده ای که بودی، یه گوشی پیدا نمی شد؟
خیلی بی ملاحظه ای کانال خاله اصفهان تلگرام
دلیلی نداره با گوشی یکی دیگه به تو زنگ بزنم با حرص گفت: یعنی تا این حد تعصبی هستی ؟
من کاری روکه لازم نیستو انجام نمی دم با لحن خسته ای نالید: خیلی بی ملاحظه ای کانال خاله اصفهان تلگرام خیلی! چرا ؟
پراز خشم و حالتی متعجب تکرار کرد چر! برای سرکوب خشم درونش آهی کشید وادامه داد حالا من با این همه غذا باید چکار کنم ؟ کانال خاله اصفهان تلگرام پوزخندی زد و گفت: مشکلت اینه، خوب خودم به مدت یه هفته همه رو می خورم بغض کرده گفت: منو از خرید نامزدی دوستم منع کردی، حالا خونسرد می گی اتفاقی نیفتاده با کانال تلگرام خاله اصفهانی گفت: در هر صورت، من بهت کانال خاله سوزی رفتن نمی دادم داد زد: بخاطر چی ؟ قبلا" هم بهت گفتم، دلیلی نداره هرجا این دختره رفت تو هم سریش بشی دنبالش با حرص غرید: دیگه با نازنین چه مشکلی دای ؟من با اون هیچ مشکلی ندارم می تونی باهاش هرجا دوست داشته باشی بری البته فقط وقتی تنهاست، دوست ندارم وقتی همراه داداش و نامزدش هست با اون جایی بری حتی خونه پدرت تو واقعا" مریضی کانال خاله اصفهان تلگرام، یه آدم روانی! از اول نباید با این آدم روانی می کردی مجبور بودم خودتم خوب می دونی حالاهم مجبوری مطابق میل این آدم روانی رفتار کنی قدمی به عقب برداشت وگفت: یه روز جواب همه این رفتار توهین آمیزت و میدم با پوزخندی تحقیر آمیز گفت: چه جوری می خوای اینکارو کنی؟ از لحن تحقیر آمیز کلامش بر آشفت و نسنجیده گفت: وقتی بعد از جدایی از تو، با کسی که از همه لحاظ ازت سرتر باشه تلفن خاله اصفهان کردم تازه می فهمی که هیچی نیستی! منتظر کارت دعوتم باش مثل فنراز جا جهید و با خشم رودررویش ایستاد،
کانال خاله اصفهان تلگرام پشیمان از کارش
در یک لحظه سیلی محکمی بود که در گوشش نواخته شد، نتوانست خودش را کنترل کند و بی اختیاربه روی زمین پرت شد نیمی از صورتش گر گرفت و می سوخت، در حالی که سعی می کرد مانع سرازیرشدن اشک هایش شود با دست قسمت گر گرفته صورتش را پوشاند و به سختی از جا برخاست در نگاه بغض آلودش هزاران حرف نگفته پنهان بود اما گریه مجالش نداد و بی هیچ حرفی سریع اتاق را ترک کرد.
کانال خاله اصفهان تلگرام پشیمان از کارش، خودش را روی تخت انداخت نمی دانست چرا در یک لحظه این همه عصبانی شده است.
بین دو احساس گرفتار و در گیر بود نمی خواست سایه را مال خود کند و نمی توانست او را با دیگری ببیند. کف دستش قرمز شده بود ومی سوخت اما سوزش آن بیشتر از سوزش درد دلش نبود، دلش برای این دختر بی گناه که در دستان او اسیر شده بود می سوخت.
به همین دلیل کانال خاله سوزی ادامه داد
کمی که کانال تلگرام خاله اصفهانی شد از جا برخاست و از اتاق خارج شد، پشت در اتاق خاله در بهارستان اصفهان تقه ای به در زد ولی خاله در بهارستان اصفهان جوابش را نداد دوباره هم ضربه ای نواخت و همزمان معرفی خاله اصفهان را صدا زد اما باز هم معرفی خاله اصفهان جوابش را نداد در این مدت به خوبی به اخلاق سایه واقف بود و می دانست که در این لحظه سکوت را بر هر چیزی ترجیح می دهد به همین دلیل بدون تلفن خاله اصفهان در را باز کرد وارد اتاقش شد. سایه روی لبه تخت نشسته بود و کانال خاله سوزی اشک می ریخت در حالی که سرش پایین بود با دستمال در دستش اشک های روی گونه اش را پاک کرد و گفت: کی بهت تلفن خاله اصفهان داد بیای اتاق من ؟ زمزمه کرد من نیازی به ندارم! . اینجا اتاق منم هست در دایره المعارف ذهنش به دنبال واژه ای به غیر از عذر خواهی می گشت اما هیچ نمی یافت، به همین دلیل کانال خاله سوزی ادامه داد تو باید یاد بگیری چطور بامن حرف بزنی با خشم سرش را بلند کرد وهمراه با پوزخندغلیظی گفت: بله درسته، اصلا یادم رفته بود که باید رفت و آمدم، غذا خوردنم، لباس پوشیدنم، حتی حرف زدنم و نفس کشیدنم به اراده تو باشه، چرا ؟! چون مجبورم! می بینی چقد بدبختم! من حتی اختیار زندگی خودمم ندارم تو می دونی
که من یه مردم وبه این حرف ها تعصب دارم نباید حرفی می زدی که به غیرتم بر بخوره فریاد کشید: تو به همه چیز تعصب داری، در واقع به هوای اطرافه منم تعصب داری، اما من دیگه خسته شدم، دیگه بریدم!
کانال تلگرام خاله اصفهانی عصبی از جا برخاست
دیگه نمی تونم بیشتر ازاین تحقیر ها و تهدیداتتو تحمل کنم گریه اش شدت گرفت، کانال تلگرام خاله اصفهانی ناراحت کنارش نشست و مهربان گفت: متاسفم، نباید اینطوری می شد برای لحظه ای کنترلم و از دست دادم.
اشک هایش را پاک کرد و گفت: نه اصلا متاسف نباش، چون من دیگه تصمصم خودمو گرفتم وهمین فردا برمی گردم خونمون، تو هم می تونی یه نفس راحت بکشی وبری با هرکی دوست داری زندگی کنی. کانال تلگرام خاله اصفهانی عصبی از جا برخاست وبه تندی گفت: چرند نگو چرند نیست! ما فقط داریم همدیگه رو عذاب می دیم لحنش را ملایم کرد وآهسته گفت.