در خودم جمع شده بودم. حسی در دلم تکان می خورد که نمی دانم، خوب است یا بد! حس می کردم امروز قرار است یک اتفاقی بیافتد، خوب و بد آن را هم نمی دانم... با نگاه کردن به خیابان های شلوغ و آدم های رنگ به رنگ زمان را گذراندم. ماشین ایستاد با اشاره به مراکز صیغه در قم از ماشین پیاده شدم. پا به پای مراکز صیغه در قم راه می آمدم. نفس هایم به سختی بیرون می آمدند. دست مشت شده و عرق کرده ام را باز کردم. هنوز هم نسبت به این کار شک داشتم. اگر مراکز صیغه در قم مرا با این حلقه محصور کند چه؟ چشم هایم را روی هم فشردم. نه! مراکز صیغه در قم این چنین آدمی نیست! او مرا درک می کند! من مطمئنم... با کشیده شدن دستم به خودم آمدم. نگاهم به سمت صورت صاحب دست کشیده شد، مراکز صيغه در قم گفت کجا می ری؟ همین جاست! کلمه معذرت می خواهم را زیر لب زمزمه کردم و داخل جواهر فروشی شدم. مراکز صيغه در قم به مرد، فروشنده سلام کرد و درخواستش را گفت. از مراکز صيغه در قم فاصله گرفتم و اکسیژن را وارد هایم کردم. دست هایم به وضوح می لرزیدند.
مراکز صيغه در قم کنارم ایستاد
مراکز صيغه در قم کنارم ایستاد. دهانش را نزدیک گوشم کرد و آرام زم زمه کرد تو چته امروز؟ با تعجب نگاهش کردم، می دانستم که می تواند از چشم هایم همه چیز را بخواند. مرکز صیغه در قم تنها کسی بود که می توانست احساساتم را از چشم هایم بخواند.مرکز صیغه در قم کمی نگاهم کرد. چشم هایش پر از حس بد بود. ترس، نا امیدی، تردید اما تردید به چه چیزی؟ عشق من نسبت به خودش؟ عشق من به مرکز صیغه در قم تنها چیزی بود که خودم به آن تردید نداشتم. دوست داشتم سرم را میان دستانم بگیرم و همین وسط بشینم و زار بزنم. برای آرام کردن مراکز صیغه موقت در قم، شاید هم برای فریب دادنش سرم را روی شانه اش تکیه دادم. _هیچی، فقط یه کوچولو استرس دارم. ولی باور نک رد نگاهم کرد، بدون پلک زدن... ابروهایش را بهم نزدیک کرد هنوز برای هیچ چیزی دیر نشده!
اگر هنوز هم شک داری! اگر نمی خوای برمی گردیم. بغض در گلویم لانه کرد و در چشم هایم خودش را جا داد من نسبت به هیچی... ادامه ندادم چون از اشک هایم که منتظر تشری بودند برای ریختن می ترسیدم. مرد حلقه ها را روی پیشخوان گذاشت. مراکز صیغه موقت در قم دیگر شوق اولیه را نداشت. دستی به چشم هایم کشیدم تا تاری دیدم از بین برود. دستم را به سمت حلقه ی ساده و نقره ای رنگ بردم. مراکز صیغه موقت در قم دستش را به سینه اش گره زد و گفت خیلی سادس... نگاهش کردم خوبه که...نشمیل کنارم جا گرفت و به حلقه ها نگاه کرد.
مراکز صیغه قم اخم غلیظی کرد و حلقه را از دستم گرفت
حلقه را از جایش بیرون آوردم، مراکز صیغه قم اخم غلیظی کرد و حلقه را از دستم گرفت، آن را سر جایش گذاشت و جوری که من بشنوم زمزمه کرد من گدا نیستم که بخوای مراعاتم رو بکنی! شده بود همان مراکز صیغه قم بداخلاقه روز اول... اخم هایم در هم رفت و مانند خودش زمزمه کردم کسی مراعات تورو نکرد من مرکز صیغه موقت در قم ساده دوست دارم! او با تلخنی نگاهم کرد ولی من از شماره مرکز صیغه در قم ساده خوشم نمیاد!
با دقت نگاهی به شماره مرکز صیغه در قم انداخت
مانند خودش دستم را به سینه ام گره زدم تو بگو کدوم خوبه؟ با دقت نگاهی به شماره مرکز صیغه در قم انداخت. حلقه نقره ای رنگی که نگین کوچکی داشت و دور حلقه نگین کاری شده بود، از جایش بیرون آورد. _این خوبه؟ با اخم های در هم انگشتر را نگاه کردم، لبم را بالا کشیدم و گفتم بد نیست... مرکز صیغه یابی در قم نفس عمیقی کشید و دستم را گرفت مرکز صیغه موقت در قم را به داخل انگشتم سوق داد. از حق نگذریم واقعا ظریف و زیبا بود. نشمیل آرام کنار گوشم نجوا کرد به حرفای کارن توجه نکن هرچی خودت دوست داری انتخاب کن.