بعدم بدون حرف بلند شد و تلو تلو خوران چند قدم به سمت در رفت و بعد برگشت و نگاه پر کینه و نفرتشو دوخت به من. بعد دوباره برگشت و رفت. بارفتن اون صیغه در مشهد اومد سمت من و نشست کنارم روی نیمکت.
صیغه در مشهد بغلم کرد و گفت اذیتت کرد خواهری؟!
اراد هم اومد جلو و مقابلم زانو زد . صیغه در مشهد بغلم کرد و گفت اذیتت کرد خواهری؟! ؟ قبل از این که بتونم جوابشو بدم چشمای گرد از تعجب اراد متعجبم کرد .لبت .لبت داره خون میاد . دست کشیدم رو لبم و دیدم دستم خونی شد. صیغه در مشهد جیباش و گشت اما دستمال پیدا نکرد به جاش اراد از جیب کتش یه دستمال کشید بیرون و خودش گوشه لبم پاک کرد سرمو تو بغل صیغه در مشهد آدرس قایم کردم و تا می تونستم هق هق کردم .اونم موهام و نوازش می کرد و دم گوشم اروم می گفت تموم شد عزیزم دیگه تموم شد دیگه نمی ذارم ابجی مونیکامو کسی اذیت کنه . ازش جدا شدم و صیغه در مشهد آدرس با دستش اشکام و پاک کرد و گفت گریه نکن گلم گریه نکن . اروم نشدم که هیچ هق هقم بیشتر شد دوباره سرم و بغل کرد و گفت نریز این مرواریدات و عزیزم . از خودش جدام کرد و اراد لیوان اب رو به طرفم گرفت اصلا نفهمیده بودم کی رفته اب بیاره . اب رو گرفتم و لاجرعه سرکشیدم گرچه صیغه در مشهد آدرس همیشه برام حامی بود اما این بار کنار اسم صیغه در مشهد آدرس اسم دیگه ای هم می درخشید اراد.
پسری که تازه دوروز بود شناخته بودمش شده بود ناجی . با کمک صیغه در مشهد با مکان بلند شدم و تشکر رو گذاشتم برای یه وقت بهتر جمعیت رو دور زدیم به طوری که کسی متوجه ما نشد رفتیم تو ویلا و صیغه در مشهد با مکان منو برد تو یه اتاق و کمک کرد روی تخت دراز بکشم بعد بلند شد و گفت می دونی که کنارت می موندم ولی مهرسا دلخور میشه و مهمونا هم شاکی من برم پایین حالت بهتر شد برگرد بیا پایین با لبخند بدرقش کردم اراد که احتمالا پشت در بود با رفتن صیغه در مشهد اومد تو اتاق و بدون حرف نشست کنار تخت. یکم به درو دیوار نگاه کرد و گفت پنج شش دقیقه چشات و ببند حالت بهتر شد میریم پایین بدون بحث کاری که گفت رو کردمو اجازه دادم تا مغزم کمی اروم تر شه . بالاخره اون جشن مسخره با حال مسخره تر من تموم شد.
نصف شب که عروس کشون داشتیم برخلاف همیشه که کللللی کیف می کردم و به دلقک می گفتم زکی، اصلا حال درستی نداشتم و واقعا از ته دل می خواستم زودتر تنوم بشه و به خونه برسیم . از دست خودم کللی شاکی بودم که عروسی مهرسا اینطور زهرمارم شده . اما خب دست من که نبود مسلما . چند روزی گذشت و از فاز عروسی بیرون اومده بودیم اما حقیقتا اتفاق اون روز از ذهن من حتی ذره ای هم کم رنگ نمی شد . مامان بابا و بقیه که فک می کردن به خاطر ازدواج مهرسا انقد دپ شدم هی دم گوشم چرت و پرت می گفتن و او می دونست چقد خودم و کنترل می کردم تا داد نزنم و کل جریان رو نگم . دقیقا پنج روز از عروسی گذشته بود. میترا صبح زنگ زد و گفت عصر بریم بیرون مخالفت کردم اما مگه صیغه در مشهد کجاست به این اسونیا دست برمی داشت؟! ؟!
صیغه در مشهد برای اعراب انقققددددرررر ناز و خوشمزه بود
ناچارا قبول کردم مونیکایی جونمم پ دیه سفارش نکنماا راس ساعت شش حاضر و اماده دم دری هااا . ای درد بگیری صیغه در مشهد کجاست خو فهمیدم دیه خنگ که نیستم خندید و گفت بعید می دونم نباشی صدای جیغ جیغم رفت بالا و هر چی بد و بیراه بلد بودم حوالش کردم . اخرم با خنده و شوخی سرو ته قضیه رو هم اورد و قطع کرد صیغه در مشهد برای اعراب پیش من بود و مامان رفته بود خرید صیغه در مشهد برای اعراب انقققددددرررر ناز و خوشمزه بود که گاها یادم می رفت این یه بچه ادمه سر ظهری فرشته جونم اومد صیغه در مشهد برای اعراب رو به زوووور خوابونده بودمو یه ناهار خوشمزه درس کرده بودم . راستش از این همه انرژی منفی که تو خونم جریان داشت خسته شده بودم باید نیما رو اون شب لعنتی رو و خیلی چیزای دیگه رو به دست زمان می سپردم تا کاملا از گذشته حذفشون کنه. مامان اومد تو اشپزخونه و خریدهاشو گذاشت روی میز .
به به و چه چهش که بلند شد رفتم سمتش و بغلش کردم و گونش و محکم بوسیدم . سر ناهار هم به مامان گفتم می خوام عصر با میترا برم بیرون که کلی هم با استقبالش رو به رو شدم . ساعت بیست دقیقه به شش بود تند رفتم سر میز ارایشم و یه کوچولو کرم زدم بعدم یه خط چشم نازک و یه کوچولو ریمل زدم و یه ذره برق لب. اووومممم دیگه عالی شد شلوار جینم رو پوشدم و یه مانتوی لیمویی که بلندیش تا یه وجب بالاتر از زانو بود و اتفاقا خییلی هم شیک بود رو تنم کردم همه ی موهام و هم روی سرم جمع کرده بودم. . شال مشکیم و هم سرم کردم و با برداشتن کیف کوچولوی دستی مشکیم از اتاق زدم بیرون سریع از مامان خدافظی کردم و با دو پله هارو طی کردم کفشای مشکی پاشنه سه سانتی ام رو پام کردم و از در پریدم بیرون. .
صیغه در مشهد با مکان هم سوتی زد و گفت: سلام
همون لحظه صیغه در مشهد کجاست هم با پرشیای البالویی مامانش رسید سوار ماشین شدمو سلام دادم صیغه در مشهد با مکان هم سوتی زد و گفت. . سلااام جیگر خوشگلمممم حاالت چطوره عزیزم؟! عاالی. . نیشش شل شد و پاشو روی پدال گاز فشار داد. .ده دقیقه ای می شد تو خیابون ول می گشتیم یهو فکری توی ذهنم جرقه زد. . تند تند مشغول گشتن کیفم شدم. . مطمئن بودم تو همین کیفمه تا کارت و پیدا کردم نیشم شل شد و روبه میترا گفتم.