بهترین سایت دوست یابی در تبریز که سعی در کنترل گریه اش داشت به سختی آب دهانش را قورت داد و گفت: شما!
بهترین سایت دوست یابی در تبریز حسابی عصبی اش کرده
شما همه چیزشو ازش گرفتید کلافه آهی کشید و مضطرب پرسید: خواهش می کنم بهم بگو مشاهده نظرات دوستیابی تبریز کجاست؟اون حالش خوبه ؟ آره اون خوبه! یعنی به ظاهر خوبه! حرفهای بی سروته بهترین سایت دوست یابی در تبریز حسابی عصبی اش کرده بود.
پس بی قرار داد کشید: مشاهده نظرات دوستیابی تبریز تو که منو دیونه کردی!
درست حرف بزن ببینم نظرات دوستیابی تبریز کجاست؟، اون حالا باید دانشگاه باشه چون کمتر از دو ساعت دیگه امتحانش شروع می شه اون دانشگاست. اما پراز خشم به تندی گفت: اما چی ؟ اما به جای جلسه امتحان، الان توی دفتر حراسته، چون بخاطر نظرات دوست یابی تبریز با شما بهش شک کردن و اونو بردن حراست منظورت چیه ؟
چند تا از بچه ها شما رو باهم دیدن، من خیلی بهش اصرار کردم واقعیت و بگه اما اون متاسفانه لجباز تراز این حرفهاست! بغضش راقورت داد ونگران اضافه کرد: دکتر من خیلی نگرانم اخراجش کنن چرا زودتر اینو بهم نگفتی!
نظرات دوستیابی تبریز اجازه نداد
نظرات دوستیابی تبریز اجازه نداد، اون می گفت: شما دوست ندارید سوژه دانشگاه بشید. نفس عمیقی کشید وکلافه زیر لب زمزمه کرد: آخ که از دست این مشاهده نظرات دوستیابی تبریز سرکش ولجباز دارم دیونه می شم!
لحظه ای مکث کرد وسپس ادامه داد بسیار خوب! من توی راهم و سعی می کنم خیلی سریع خودمو اونجا برسونم، تو برو پیش نظرات دوستیابی تبریز وبهش کمک کن آرامش خودشو حفظ کنه! چشم دکتر! خانم ایزدی! بله ؟
اگه من دیر کردم، نظرات دوستیابی تبریز رو مجبور کن واقعیت و بگه، خواهش می کنم نذار بیشتر از این اذیت بشه، اونو میشناسم ومیدونم همچین مواقعی خیلی تودار و احمق میشه وهمه چیو فقط تو خودش می ریزه!
دکتر مشاهده نظرات دوستیابی تبریز لجباز تر از این حرفهاست
دکتر مشاهده نظرات دوستیابی تبریز لجباز تر از این حرفهاست که به من اجازه دخالت تو زندگیشو بده متاسفانه همینطوره! آهی کشید وادامه داد: ایراد نداره، اگه لازم شد به رئیس دانشگاه زنگ می زنم، فعلا"تو برو پیشش قلبش مملو از غم واندوهی بود که مسببش را نمیشناخت. با حالتی بی قرار ومتشنج نگاهش را به کفپوش سرامیکی دوخت ومستاصل و نا امید برای رای نهایی کمیته لحظه شماری می کرد، نگرانی ودلواپسی به وضوح در حرکاتش مشخص بود، لحظات چقدر دیر سپری می شدند. او در این راه حاضر بود هر چیزی به غیر از هدفش را قربانی کند ولی وقتی به یاد شماره دوست پسر تبریز و برخورد یخ زده اش که ادعا می کرد اصلا او را نمی شناسد می افتاد مصمم می شد که تحت هر شرایطی سکوت کند وواقعیت را پنهان کند خودش خوب می فهمید همه این زخمها تاوان عشق یکطرفه اش به شماره دوست پسر تبریز است واو مجبور به تحملش است خوب می فهمید که باید در راه عشق فداکاری و از خودگذشتگی کند، آرمین بارها به او گفته بود که نمی خواهد تحت هر شرایطی سوژه دانشگاه شود، پس او باید به این خواسته آرمین احترام می گذاشت نگاهی یه یاسمین وستایش وتارا که روبرویش نشسته بودند وخصمانه به او می نگریستند انداخت دلش برای یاسمین می سوخت که ناخواسته اسیر سرنوشت او شده بود با ورود آقای نظرات وبلاگ دوستیابی تهران رئیس حراست دانشگاه هر 4 نفر به احترامش از جا برخاستند و دوباره نشستند در آن اتاقک سرد احساس خفگی می کرد و دوباره سولات تکراری.
و او از تکرار مکررات به شدت متنفر بود ومی خواست به هر نحوی شده تا آخر خاموش بماند آقای نظرات وبلاگ دوستیابی تهران با زیرو رو کردن پرونده زیر دستش نگاهش را به او دوخت و پرسید خانم ستوده چه توضیحی برای گفته این خانمها داری؟
آقای بهترین سایت دوست یابی در تبریز عصبانی شد
اندوه وبیچارگی درعمق نگاهش موج می زد. برای کنترل لرزش کلامش نفس عمیقی کشید وبا قاطعیت گفت: هیچ توضیحی جناب نظرات وبلاگ دوستیابی تهران! پس حرفهای این خانمها رو تائید می کنید که با دکتر مشایخ رابطه پنهانی دارید؟ من فقط نمی خوام در این مورد بحث کنم! آقای بهترین سایت دوست یابی در تبریز عصبانی شد وبا صدایی نسبتا بلند به تندی گفت: خانم ستوده من دارم از شما سوال می پرسم وشما هم موظفید جواب سولات منو قانع کننده بدید هرقدر تلاش کرد نتوانست بغض گلویش را قورت دهد پس بغض الود
نالید: اگه من بگم هیچ رابطه ای با دکتر مشایخ ندارم شما باور می کنید؟!
آقای مشاهده نظرات دوست یابی تبریز نفس عمیقی کشید و از سر دلسوزی گفت: ببینید خانم ستوده!
نگاهش را به مشاهده نظرات دوست یابی تبریز انداخت
من پرونده شمارو مطالعه کردم ومیدونم شما جزءدانشجویان نمونه دانشگاهید که طی این مدت هیچ مورد خلافی توی پروندتون درج نشده، اما حالا این خانمها ادعا می کنن که شما رو دیدند که از آپارتمان دکتر مشایخ خارج شدید وآخر شب هم به همراه ایشون دوباره برگشتید، پس خواهش می کنم یه دلیل محکم وقانع کننده برای رد ادعای این خانمها برای من بیار لحظه ای اندیشید یک دلیل قانع کننده، او هیچ دلیلی نداشت که اگر میداشت زندگیش اینهمه در هوا معلق نبود. نگاهش را به مشاهده نظرات دوست یابی تبریز انداخت وبا لجبازی گفت: من هیچ توضیحی برای رد گفته دوستام ندارم! آقای مشاهده نظرات دوست یابی تبریز کلافه نفسش را بیرون داد.
خانم ستوده یکدندگی ولجبازی شما ممکنه به ضررتون تموم بشه می دونم! ولی با این وجود هیچ حرفی ندارم سرش را به زیر انداخت وگفت: خوب حالا که خودتون اصرار به پایان دادن این بحث دارید منم حرفی ندارم و این پرونده رو با تائید حرفهای این خانم ها توسط شما مختومه می کنم.