از بچگی از شماره زن صیغه رباط کریم بدم میاد و این مامان هست که اصرار داره ما بهم می ایم و باید باهم ازدواج کنیم. با این حرفاش. باعث شده که همه منو سحر مال هم بدونن. حتی خود سحر با خونوادش هم باورشون شده. شماره زن صیغه رباط کریم اصلا اون دختری نیس که من می خوام. چند بار به چند نفر گفتم که ببینن کجا می ره با چه ادمایی می گرده. وجواب اون هام می شه اینکه سحر توی همه ی پارتی ها می ره. و انقد می خوره که نمی تونه خودشو از بقل پسرا جمع کنه. همه اینارو ازش عکس گرفتن و من گذاشتم مال روزی که مجبورم نکن و مدرکی داشته باشم. باصدای در از افکارم بیرون امدم. بفرماید. وقتی در باز شد شماره زن صیغه رباط کریم امد تو. سحر: وای ارشام اگه بدونی چقد دلتنگت بودم.
امروز وقتی شماره تلفن زنان صیغه ای رباط کریم خواست بیاد منم گفتم میام. خیلی کار داشتم. ولی ارزش تو بیشتر از این حرفاس. ولی من خیلی خوشحال می شدم اگه نمیومدی. از جام بلند شدم که برم از اتاق بیرون که شماره زن صیغه رباط کریم امد بقلم کرد خودش رو مثل کنه بهم چسبوند. پرتش کردم اونور و با صدای بلند بهش گفتم بار اخرت باشه فهمیدی. از اتاق امدم بیرون بدون توجه به بقیه که صدام می کردن. با همون لباسای راحتیم از خونه زدم بیرون. دیگه متوجه نبودم کجا می رم که سر از بام تهران در اوردم از یه قهوه گرفتم خوردم که اروم تر شدم که باصدای زنگ گوشیم نگاهمو به صفحه گوشی دوختم استاد شایگان. سلام عرض شد شماره تلفن زن صیغه رباط کریم. استاد: سلام سايت همسريابي ازدواج شهر رباط کریم خوبی قربان شما. شما خوبین.
سايت همسريابي ازدواج شهر رباط کریم لطف کردی
استاد: خوبم به لطف شما پسرم می خواستم بگم دیگه فردا رو خودم سر کلاس می رم. این چند روزم مزاحمت شدم نه شماره تلفن زن صیغه رباط کریم این چه حرفیه. در جواب زحمات شما اینکارم به چشم نمیاد. استاد: نه نگو سايت همسريابي ازدواج شهر رباط کریم لطف کردی. من دیگه مزاحمت نمی شم. مراحمی شماره تلفن زن صیغه رباط کریم. استاد: قربانت پسرم. خیلی بادم خوابید اخه می خواستم فردا تلافی کنم کارشو. چرا هواامو نداری با عصابی داغون به سمت خونه رفتم عسل: باز با صدای این زنگ کوفتی ازخواب بیدارشدم با چشمای بسته به سمت دسشویی رفتم که نمی دونم چی رفت زیر پام که با خاک یکسان شدم وقتی چشمامو باز کردم دیدم کلاسورم بوده پامو گذاشتم روش لیز خوردم با سختی پاشدم به سمت دسشویی رفتم. با عجله امدم بیرون. زود رفتم سمت کمد لباسام.
وقتی رسیدم پایین سایت صیغه یابی رباط کریم رو دیدم
یه مانتو جیگری با جین سورمه ایی با مقنعه مشکی از کمدم دراوردم. زود پوشیدمشون موهامو بستم و با یدونه برق لب و مداد چشم تکمیل شدم مقنعمو سر کردم با برداشتن کولم از اتاق زدم بیرون نشستم روی نرده ها یووووهووو. وقتی رسیدم پایین سایت صیغه یابی رباط کریم رو دیدم. وایساده جلوم داره با تاسف نگاهم می کنه. از نگاهش خندم گرفت بخاطر همین بهش گفتم جووون چقد خوشگلی تو جیگر. با صدای جیغ شماره تلفن زنان صیغه ای رباط کریم پریدم هواا. مامان: این کی بوود به شوهر من گفت: جیگر هااا!! من با عشقم بودم شماره تلفن زن صیغه رباط کریم شوهرتون کیه ؟؟ مامان: عسل واای به حالت واسا بگیرمت حیف الان دستم بنده دارم صبحونه اماده می کنم.
برگشتم سمت سایت صیغه یابی رباط کریم
سایت صیغه یابی رباط کریم که از این بحث خندش گرفته بود. گفت: خانوم. همسر شمام عشق دخترم باصدای بلند خندیدم و به سمت بابا رفتم ازش اویزون شدم شروع کردم ب.و.س کردنش که یدفه کلم داغ شد. برگشتم دیدم شماره تلفن زنان صیغه ای رباط کریم با مگس کوش زده تو سرم مامان: کی گفته از شوهرم اویزون شی هااا دختره یه چشم سفید منم بطور با مزه ایی لب برچیدم برگشتم سمت سایت صیغه یابی رباط کریم. عشقتو دعبا کلد بابا: حالا که اینطوره جفتتون بیاین بقلم با حرف سایت صیغه یابی رباط کریم خندم گرفت نه پدرجان من برم صبحونه بخورم دیرم شده شماهم بکارتون برسید شماره تلفن زنان صیغه ای رباط کریم با حرفم سرخ و سفید شد و زیر لب گفت: دختریه بی حیا از حرفش خندم گرفت.
بعد از خوردن صبحونم با عجله باهاشون خداحافظی کردم و به سمت دانشگاه رفتم. من امروز پوزتو به خاک می زنم ارشام تهرانی یوووهوووو عسل: زود یه اهنگ شاد گذاشتم از علی ابراهیمی تا خود دانشگاه برا خودم رقصیدم هر ماشینی از کنارم رد می شد یا بهم می خندیدن. یا سر تکون می دادن وقتی رسیدم ماشینو پارک کردمو به سمت کلاس رفتم بچه ها با دیدنم. تعجب کردن اخه منو به زود امدن!! رفتم نشستم روی صندلیم که نفس امد پیشم. نفس: سلام چطوری چه عجب شما زود امدی. حالا ما یروز زود امدیم تو نمی دونی ببینی. نفس: الناز کو؟ تا امدم جواب سايت همسريابي ازدواج شهر رباط کریم و بدم دیدم الناز با فرهاد امد توی کلاس!! من با بچه ها با تعجب بهشون نگاه می کردیم.