برا یکی از دوستامه! نفس راحتی کشید و با بی تفاوتی ذاتی اش گفت: خوب که چی؟ مگه من بنگاه کاریابی دارم ؟
اون فقط خواستگار سایت صیغه موقت در تهران است
سریع وهیجان زده گفت: فارغ التحصیل رشته عمرانه، می خوام اگه بشه اگه بشه. . جون بکن اگه چی! تن صدایش را پایین تر برد وبا لحنی آرام وتردید آمیز زمزمه کرد اگه بشه تو شرکتتون استخدامش کنید نفس عمیقی کشید. خیلی سرد وکوتاه گفت: بهت نگفتن ما کارمند زن توی شرکتمون استخدام نمی کنیم به طرف پله ها چرخید و اضافه کرد بهتر به جایی که حلال مشکلات مردم بشی فقط به فکر خودت ودرست باشی نگاهی آشفته و پریشان به او انداخت و گفت: اما اون که زن نیست، یه مرده! روی سومین پله خشکش زد و همانجا ایستاد وپس از لحظه ای با تحیر به طرفش چرخی زد وبا لحنی آزاردهنده پرسید: تو با یه مرد دوستی ؟ کلافه وسردرگم از اینکه نتوانسته منظورش را به سایت صیغه موقت در تهران بفهماند عاجزانه نالید: نه نه اون فقط خواستگار سایت صیغه موقت در تهران از اسم سایت رسمی ازدواج موقت تهران منفجر شد وباخشم فریاد کشید سایت رسمی ازدواج موقت تهران. .
سایت رسمی ازدواج موقت تهران
خسته نمی شی اینهمه نگران این دختر وخانوادشی ؟!
مجبور بود اعتماد سایت صیغه موقت تهران را جلب کند به همین دلیل با لحن آرامی گفت: اون روز توی دانشگاه هم داشتم با سایت ازدواج موقت در تهران در مورد همین مساله حرف می زدم اونها همدیگه رو دوست دارند اما به دلیل اینکه اون بی کاره سایت ازدواج موقت در تهران ردش کرده. کمی آرام شد وبا لحن نسبتا ملایمی گفت: رشته عمران که بازار کار خوبی داره پس چرا دست به دامن تو شده. نمی دانست مشکل اصلی را با چه لحنی بیان کند.
ناگزیرزمزمه کرد اون.بارقه ای از امید در دلش روشن شد پس خیلی سریع گفت: اون پسر زرنگیه به خاطر سایت ازدواج موقت در تهران هر کاری حاضر انجام بده. نفسش را بیرون داد و گفت: باید فکر کنم من همین جوری کسی و استخدام نمی کنم. آهسته گفت می دونم، باباتم همینو گفت چشمان درشتش گشاد شدند و با پوزخندی گفت: پس اول ازاون خواستی اما چون جواب درست نگرفتی حالا داری خودت و جلو من قربونی می کنی. مطمئن باش تا روزی که توی این خونه ام این تنها خواهشیه که از تو دارم. امیدوارم همین جور باشه که میگی. از پله ها بالا رفت و روی آخرین پله دوباره به طرفش برگشت و گفت: راستی! من از کسایی که خودشونو به خاطر دیگران خورد و نابود می کنند متنفرم سعی کن دیگه تکرار نشه والا مجبور می شم رفتار دیگه ای باهات داشته باشم و با گام های محکم وارد اتاقش شد. به تهدید سایت صیغه موقت تهران با بی خیالی شانه بالا انداخت و به دنبالش از پله ها بالا رفت در آن لحظه تنها چیزی که برایش خیلی مهم بود رضایت سایت صیغه موقت تهران بود که مطمئن بود به حرفش عمل می کند و حتما در مورد سروش فکر می کند. پس با خیالی راحت به رختخواب رفتساغر با خودش یک دنیا شور و شوق به سایت صیغه یابی موقت تهران اش آورده بود و سایه در کنارش احساس راحتی و آسایش می کرد. آنقدر در این خانه تنهایی کشیده بود که حضور ساغر حسابی او را به وجد آورده بود، سایه چون ساغر را به خوبی می شناخت و می دانست که خیلی کنجکاو و فضول است و تا به همه جا سرک نکشد راحت و آسوده نمی شود همان اول وقت درب اتاق سایت ازدواج موقت تهران را قفل کرد و کلیدش را برداشت به این طریق از سوال های احتمالی ساغر راحت بود.
ساغر تمام روز را کنار سایه ماند و به خوشبختی خواهرش غبطه خورد در نظر او خوشبختی فقط در پول و زندگی راحت بود و با توجه به اینکه سایت ازدواج موقت تهران هم عاشقانه خواهرش را دوست داشت پس هیچ چیز نمی توانست خوشبختی سایه راتهدید کند واز بین ببرد عصر وقتی آهنگ رفتن کرد سایه اصرار کرد که شب رادر کنارش بماند و یا اینکه بعد از شام برود
ولی او ترجیح می داد که تا قبل از تاریکی هوا به سایت صیغه ایرانیان همسریابی ازدواج موقت در تهران برگردد
قبل از تاریکی هوا به سایت صیغه ایرانیان همسریابی ازدواج موقت در تهران برگردد
این قانون زندگی پدرش بود وسایه این را به خوبی می فهمید از طرف دیگر نمی خواست پدر ومادرش تنها باشند با مهربانی او را تا پای آسانسور بدرقه کرد و با ناراحتی به آپارتمان برگشت از سکوت دوباره سایت صیغه ایرانیان همسریابی ازدواج موقت در تهران دلش گرفت.
مانتو و روسریش را روی مبل انداخت و با افسوس همانجا نشست. چقدر دوست داشت لااقل ساغر همیشه کنارش می بود و لحظه های تنهایش را با او قسمت می کرد. نگاهی به ساعتش اندخت تا آمدن سایت ازدواج موقت تهران خیلی مانده بود. پس بی خیال روی کاناپه چرمی دراز کشید و سرگرم مطالعه شد. ساعتی بعد با چرخیدن کلید در قفل، نگاهش بی اختیار اول روی در و سپس روی ساعت دیواری به گردش در آمد. سایت ازدواج موقت تهران خسته وارد سایت صیغه یابی موقت تهران شد با دیدنش دستپاچه از جا برخاست ومقابلش ایستاد شتاب زدگی باعث شد کتاب از دستش بیفتد، سایت صیغه موقت در تهران در حالی که وسایلش را روی مبل می گذاشت چشمانش را ریز کرد و با اخم های گره کرده با شک گفت: چرا هر بار منو می بینی مثل دیوونه ها می پری هوا؟!
تا آمدن سایت ازدواج موقت تهران خیلی مانده بود
آخه همیشه بی خبر میای خونه. با تمسخر گفت: یعنی باید قبل از ورودم اجازه بگیرم. برای برداشتن کتابش خم شد و گفت: نه منظورم این نیست، میگم یه زنگ بزن و بگو زود میای خونه. چرا باید زنگ بزنم، اینجا خونه منه و منم هر ساعتی که دلم بخواد می تونم بیام خونم.