سایت طهوران ازدواج موقت
در حالی که از ورود به سایت ازدواج طهوران میزدم بیرون گفتم سایت ازدواج طهوران فرشته ها آدم نمیشن این و همیشه یادت باشه. چشمک و خروج از ورود به سایت ازدواج طهوران موقع بستن در صدای قهقهای سایت طهوران ازدواج موقت به گوشم رسید. حرکت کردم به سمت ورود به سایت ازدواج طهوران سایت ازدواج طهوران، همه می گفتند یکی از سختگیر ترین هاست با نفس عمیق وارد شدم البته بعد از در زدن! (یک مرد مسن با موهای جو گندمی و یک پسر خوشتیپ حدودا بیست و شیش یا بیست و هفت ساله و جذاب و تودل برو) و... با گلو صاف کردن یک نفر دست از خود درگیری برداشتم و بعد احترام نظامی با صدای سایت طهوران ازدواج موقت ی گفتم:
سلام جناب سایت ازدواج طهوران بنده سایت طهوران ازدواج موقت سایت ازدواج موقت طهوران هستم. سایت ازدواج طهوران سوالی گفت:
سایت طهوران ازدواج موقت سایت ازدواج موقت طهوران؟ اون پسر جذاب جای من جواب داد. سایت طهوران ازدواج موقت یلدا سایت ازدواج موقت طهوران بیست و دو ساله درجه سایت طهوران ازدواج موقت دو؛ با ورود به سایت ازدواج طهوران موفق و علاقه ای که به پلیسی داشته، تمام کلاس های رزمی و تیر اندازی رو از کودکی رفته؛ مدرسه رو به طور جهشی و دو سال زودتر تموم کرده. با پارتی سایت ازدواج طهوران امیری توانسته وارد دانشگاه افسری شه یه قل و یه برادر سه سال بزرگتر داره. مادرش سپیده احتشام و پدرش سایت ازدواج طهوران کامران سایت ازدواج موقت طهوران ده سال قبل توی تصادف رفتند. وا این دیگر چه جور توضیحی بود که داد، یعنی نفس می گرفت حرفش یادش می رفت؟
سایت ازدواج موقت طهوران
با سایت ازدواج موقت طهوران برگشتم سمتش که با ابروهای بالا رفته گفت:
درست گفتم سایت ازدواج موقت طهوران؟ آب دهنمو خیلی نامحسوس قورت دادم و جواب دادم. بله کاملاً درست گفتید. سایت ازدواج طهوران با ابروهای بالا رفته گفت:
پس سایت طهوران ازدواج موقت سایت ازدواج موقت طهوران تویی فکر می کردم یه پسر لایقی، اما حالا می بینم دختری شایدم لایق! به هر حال می دونی که در سایت ازدواج موقت طهوران گرگ سیاه همکار مایی؟ اصلاً از لحن صحبتش خوشم نیومد. اصلا! رسماً داشت به من می گفت بی لیاقت وایسا جناب سایت ازدواج طهوران راد لیاقتی نشونت بدم خودت بگی احسنت. یلدا آرام، خونسرد! بله قربان سایت ازدواج طهوران امیری همه چیز رو توضیح دادن؛ کوشش می کنم نا امیدتون نکنم.
سایت طهوران ازدواج موقت پرسش گرانه گفت:
با سایت ازدواج طهوران امیری چه ارتباطی دارین؟ پوزخندی زدم و گفتم شما با این اطلاعات عریض و طویلتون در مورد من چطور این رو نمیدونین؟ مثل خودم پوزخندی زد و گفت:
نتیجه بی احترامی به مافوق چیه سایت طهوران ازدواج موقت؟ آدرس سایت طهوران ازدواج موقت رو از قصد کشیده و با تاکید گفت. آی حرصم گرفت، آی حرصم گرفت دوستان اصلا شکر خوردم این پسره ی بو...وق بو...وق جذابه اما اخلاق نداره! با حرص که خونسردی پوشونده بودتش گفتم سایت ازدواج طهوران امیری دوست بابا بودن بعد از فوت والدینم شدن حاج بابای من و خواهر و برادرم و حامی همه جانبهای ما. سایت ازدواج طهوران محکم گفت:
وقت نداریم باید در مورد پرونده صحبت کنیم لازم نیست توضیح زیادی بدین سایت طهوران ازدواج موقت. خو دلم می شد بگم این احمق جذاب نمیذاره روی پرونده تمرکز کنیم ولی سکوت اختیار کردم. سایت ازدواج طهوران امیری گفتن باید وارد این گروه شیم. سایت ازدواج طهوران کمی تو جاش جا به جا شد و گفت:
دقیقا تو و آذرخش باید باهم باشید. جانم، آذرخش کیه؟ فکر کنم حالت چهره ام تغییر کرد چون جناب جذاب لب به سخن گشود. آذرخش منم! به به پس اسمشون آذرخش است از حق نگذریم اسمش مثل رفتار و گفتارشه. با پُرویی گفتم:
بله متوجه شدم ادامه؟ سایت ازدواج طهوران ادامه داد قراره با هویت جعلی وارد این گروه شین...
ورود به سایت ازدواج طهوران
در ادامه ورود به سایت ازدواج طهوران رو به طرفم هل داد و در ادامه گفت:
این پوشه اطلاعات گروه گرگ سیاهه؛ قراره تو و آذرخش به عنوان خواهر و برادر وارد این گروه بشین. با جدیت که تو کارم خلاصه می شد گفتم:
بله اما چطور؟ به جای مخاطبم یعنی بهترین سایت ازدواج طهوران، سایت طهوران ازدواج موقت جواب داد. از طریق نفوذی و گول زدن برخی افراد! این چرا دو پهلو حرف می زد؟ شیطون می گفت بزنم نصفش کنما چندش! ولی واسه اینکه فکر نکنن خنگم چیزی نگفتم که سایت ازدواج طهوران ادامه داد تا آخر هفته قرار نیست بیای اداره چون ورود به سایت ازدواج طهوران مخفیه فقط روز آخر هفته میای؛ به اطرافیانت هم درباره ماموریت چیزی نمیگی هر نوع اطلاعاتی که بخوای داخل پرونده هست درست فهمیدی؟
بله قربان. مرخصی. بعد از پاشنه کوبیدن از ورود به سایت ازدواج طهوران اومدم بیرون و یک نفس عمیق کشیدم بعدشم پوشه به دست راه افتادم طرف خونه! بعد از نیم ساعت رانندگی رسیدم خونه، حوصله ی پارک کردن ماشین رو نداشتم؛ همون طوری جلوی در خاموشش کردم و خواستم در و باز کنم که طبق معمول کلیدم رو جا گذاشته بودم پس مثل آدم زنگ در رو زدم! صدای قشنگ گلناز جون اومد. کیه؟ پکر گفتم:
منم گلی جون یلدا! بازم کلید رو فراموش کردم. صدای خندهای ریزش اومد و بعد صدای خودش که گفت:
عیب نداره بیا تو دخترم. در باز شد تا رفتم تو هموندم در گلناز جان با هول و ولا آمد بیرون. چی شده دخترم این وقت روز اومدی؟ با خودم گفتم یکم سر به سرش بذارم روحم شاد شه. با حالت گریه خودم رو انداختم بغلش.