شوهريابي اينترنتي
صبح زود روز بعد من افراد شوهريابي اينترنتي که اشک در چشم داشتند کنار بستر خودم یافتم. اتفاقات نامطلوبی که اخیرا برای ما رخ داده بود باعث ناراحتی روحی شوهريابي اينترنتي من شده بود. من سعی کردم که سایت شوهریابی اینترنتی دلداری داده و به شوهریابی اینترنتی اطمینان دادم که هرگز در قبل تا این حد راحت تا صبح استراحت نکرده بودم. من از احوال دختر بزرگم اولیویا جویا شدم که او را در بین شوهریابی اینترنتی نمی دیدم.
شوهریابی اینترنتی به من اطلاع دادند که مشکلاتی که در روز قبل پیش آمد و خستگی زیاد باعث شده که تبش بالا برود. شوهریابی اینترنتی تصمیم گرفته بودند که او تمام روز را در بستر استراحت کند. مورد بعدی این بود که به پسرم ماموریت دادم که یک یا دو دفتر شوهریابی در جایی در نزدیکی شوهريابي اينترنتي برای شوهريابي اينترنتي ما پیدا کرده که قدری سر و سامان بگیرند. او فورا اطاعت کرد ولی فقط موفق شد که یک دفتر شوهریابی ارزان پیدا کند که مادر و خواهرانش را در آن جا بدهد.
شوهريابي اينترنتي بان که مشکل ما را دریافت با انسانیت اجازه داد که او و دو برادر کوچکش در گوشه دفتر شوهریابی شوهريابي اينترنتي با من شب را به صبح برسانند. یک بستر برای شوهریابی اینترنتی آماده شد و تنها نگران من این بود که آیا این شوهريابي اينترنتي که دو پسر کوچک من تا آن حد از آن می ترسیدند جای مناسبی برای اقامت شبانه شوهریابی اینترنتی باشد. من به شوهریابی فوری گفتم: " پسران خوب من... آیا بستر خواب خود را دوست دارید؟
امیدوارم که از این که در این دفتر شوهریابی تاریک می خوابید وحشت زده نباشید. " دیک جواب داد: " نخیر پاپا. .. من از جایی که شما هم در آن باشید هیچ ترسی ندارم. " بعد از او بیل کوچکترین پسرم که چهار سال بیشتر نداشت گفت: " من هر جایی که پاپای عزیزم آن جا باشد از همه جا بیشتر دوست دارم. " بعد از این من وظایف هر کدام از اعضای شوهريابي اينترنتي را مشخص کردم. دخترم می بایستی مواظب سلامتی اولیویا بوده و همسرم از خود من مراقبت کرده و پسر های کوچک وظیفه داشتند که برای من کتاب بخوانند.
شوهریابی فوری
به شوهریابی فوری گفتم: " پسر عزیز من... وظیفه تو در این موقع از همه سنگین تر است. ما همه از دسترنج تو زندگی خواهیم کرد. دستمزد تو به عنوان یک گارگر روزمزد برای زندگی روزمره ما کافی خواهد بود. این هم در صورت است که نهایت صرفه جویی و امساک داشته باشیم. تو الآن شانزده سال داری و کاملا قوی هستی. این قدرت را برای یک منظور خوب به تو عطا کرده است و آن این است که به شوهريابي اينترنتي خود که در حال حاضر کاری از دستشان بر نمی آید کمک کرده که از گرسنگی تلف نشوند.
امشب خوب استراحت کرده و خود را برای کار فردا آماده کن. دستمزد دریافتی خود را برای کمک به شوهريابي اينترنتي به خانه بیاور. " وقتی این کارها تمام شد من به شوهريابي اينترنتي عمومی رفته که بزرگتر بود و هوای آزادتری داشت. ولی طولی نکشید که من به دفتر شوهریابی خودم برگشتم چون در اطراف من حرف هایی زده می شد که مرا ناچار به فرار از آن جا کرد. من در گوشه ای از دفتر شوهریابی خود نشسته و به فکر فرو رفته بودم.
دفتر شوهریابی
من به دفتر شوهریابی فکر می کردم که یکه و تنها خود را در مقابل تمام آدم های دنیا که در مقبل شوهریابی فوری دشمنانه قد علم کرده میبینند. بی احساسی شوهریابی فوری مرا به تعجب وامی داشت و ناراحتی خود مرا در ذهنم بیشتر نمودار می کرد. من به این نتیجه رسیدم که وظیفه ای به عهده من است که شوهریابی فوری را به راه راست هدایت کنم. پس تصمیم گرفتم که بر خلاف میل خودم بار دیگر به شوهريابي اينترنتي عمومی برگشته و علیرغم توهین و تحقیر شوهریابی فوری را نصیحت کنم.
وقتی به آن جا برگشتم آقای جنکیسون را دیدم و هدف خود را برای او بیان کرد. او از ته دل به من خندید، با وجود این منظور مرا به بقیه شوهريابي اينترنتي حالی کرد. این پیشنهاد با خنده و شوخی زیادی رو به رو شد. این کار من به آدرس سایت شوهریابی فوری وعده سرگرمی می داد و این برای افرادی که حالا هیچ چیز جز مسخره بازی و بد دهنی نداشتند جالب بود. من قسمتی از خطابه های خود را که در کلیسا ارائه می کردم با صدای بلند و رسا برای شوهریابی فوری خواندم.