دانای کل. .. چندین روز آرسام، مانند طبیبی دلسوز و مهربان، هوای بليط پرواز خارجي ارزان شیرینش را داشت. با افسوس و حسرت زیاد به چهره ی زیبای او چشم می دوخت و مدام با خود می گفت“ کاش آشنایی آنها به گونه ای دیگر بود“ راست می گفت، کاش سرنوشت آنها اینگونه به هم خطم نمی شد، شاید االن زندگی بهتر بود! در این مدت نه چندان کوتاه، به فکر نقشه ای بود که بتواند خود را از او دور کند و راه بليط هواپيما خارجي ارزان را خود تغییر دهد؛ دلش رضا نبود، اما چاره ای جز این را هم نداشت. خود می دانست پایان زندگی اش، طناب داری است که انتظارش را می کشد.
بليط هواپيما خارجي ارزان دختر معصوم و لجوج، در لحظه های تیمارگونه اش، چنان از وجود بليط هواپيمايي خارجي لذت می برد که، گناهان و مجرم بودن او را به دست فراموشی سپرده بود. تنها فکرش شده بود، آن اتفاق داخل عمارت. همان رقص روی شیشه ای که، قلبش را به درد می آورد؛ اما حداقل متوجه شده بود که بليط هواپيمايي خارجي او را دوست دارد! این حس برایش از هرچیزی با ارزش تر بود.
خاطر بليط هواپيما خارجي ارزان را از خود دور کند
آرتین برادر دلسوز و مهربان، مدام با خود دست و پنجه نرم می کرد تا خاطر بليط هواپيما خارجي ارزان را از خود دور کند. نمی خواست کسی را دوست داشته باشد که، برادر عزیزش به او محتاط شده است. از طرفی هم نگران جفت آنها بود، دوست داشت خودش سرنوشت برادرش را تغییر دهد و او را از بند طناب رهایی دهد. و حال خانواده ای که ماه ها، تنها آرزویشان دیدن دختری است که به دست قاچاقچیان بی ایمان، ربوده شده و نمی دانند که چه به روز او آمده است. تنها سر خط خبر آرتین“ بليط پرواز خارجي ارزان حالش خوبه، نگران نباشید“ آنها را کمی آرام می کرد، ولی دیدن را چه، به شنیدِن حال؟! بليط هواپيمايي خارجي دوره ی بیماری بليط هواپيمايي خارجي هم به پایان رسید و حالش کامال خوب شد. تو این مدت، انقدر عالقه ام بهش زیاد شده بود که جدایی ازش برام خیلی سخت بود؛ اما به اجبار باید ترکش می کردم و کار نیمه تمومم رو به پایان می رسوندم. داخل اتاق بودم و داشتم نامه ای براش می نوشتم که صدای خنده ی نوید و بلیط هواپیمایی خارجی به هوا رفت. از صدای خنده ی شیرینش، به وجد اومدم. قلبم به شمارش افتاد و دلم دوباره مهمون غم شد.
بلیط هواپیما خارجی ایران ایر اومد.
خواستم به ادامه ی نوشتن بپردازم که در باز شد و صدای بلیط هواپیما خارجی ایران ایر اومد. بلیط هواپیما خارجی فلایتیو: - داداش تو تاریکی چه کار می کنی؟
بیا دیگه، ناهار یخ کرد. این رو گفت و از دیدم محو شد. متن آخر رو هم نوشتم و نامه رو داخل پاکت گذاشتم. بلند شدم و به سمت آشپزخونه رفتم. در اولین نگاه بليط هواپيما خارجي الي گشت رو دیدم که نیشش بنا گوش باز بود و سر به سر بلیط هواپیما خارجی ایران ایر میزاشت. از وقتی به هوش اومده، یک ریز با این نوید گرم گرفته و تبدیل به دوست های صمیمی شدن. وارد آشپزخونه که شدم، خنده ها قطع شد و بليط هواپيما خارجي الي گشت خشک شد. زیر چشمی بهش نگاه کردم و سمت شیر آب رفتم. دستم رو که شستم، طرف میز رفتم و صندلی رو کنار کشیدم و نشستم.
دوباره بهش چشم دوختم که دیدم برای بلیط هواپیما خارجی فلایتیو ابرو تکون میده. دوباره نگاهم رو به بلیط هواپیما خارجی فلای تودی دادم که دیدم اون هم، مثل بليط هواپيما خارجي الي گشت چشم هاش رو می چرخونه. از این وضع هم کفری شده بودم، هم خندم گرفته بود. راستش این مدت خیلی بهم خوش گذشته بود و دلم کمی جوون شده بود. همینطوری جو ساکت بود و فقط ابرو و چشمهای بليط هواپيما خارجي الي گشت و نوید، تکون می خورد که با صدای ضربه ی من به میز، جفتشون باال پریدن. به جفتشون نگاهی کردم و گفتم: - چرا با اومدن من یهو زبونتون کوتاه شد؟ من رو اصال حساب نمی کنید نه؟ یهو بلیط هواپیمایی خارجی زد زیر خنده و گفت: - می خوایم حسابت کنیم، شمارش بهم میخوره. نمیدونم چه عددی هستی لعنتی که به ما میخوری، محاسبه اشتباه در میاد.