جاااااان؟! چه اسمایی؟! اسمش باید زبیده ای کلثومی.. بگومی.. خخخ.. تو این وضعیت به چه چیزایی فک میکنیا.. اه.. دیوونه.. نفس عمیقی کشیدمو از رو کاناپه بلند شدمو گفتم: میخوام برم خونه سایت همسریابی معتبر رایگان یا بهتره بگیم آرسوم بلند شدو گفت: حماسه میدونم اینا همه واست سخته بهتره یکم استراحت کنی یا بری تفریح یا شمالی چیزی.. فکر خوبی بود.. اما.. نمیدونم باید تمرکز میکردم. ارمایل: راستی فردا باید سر یه موضوعی با هم حرف بزنیم! _چه موضوعی؟! _میگم... فردا ساعت 5: 30 آماده باش میریم بیرون.. سر تکون دادمو وارد خونه شدم. . تازه همه چی یادم اومد.. چی من کجا بودم تا االن؟! پیش دوتا جن بودم؟! غیر ممکنه.. وااای من االن دوتا محافظ دارم؟! ارمایل و آرسوم؟!
یه لحظه احساس غرور کردم از این که دوتا بادیگارد دارم.. و خندم گرفت.. آخه من االن تو این وضعیت به چه چیزایی فک میکنماااا.. واقعا شرم آوره.. حاال واقعا جن بودن؟! فک کنم مغزم error داده بود.. باید یکم میخوابیدم. . شاید اصال همه اینا یه خواب باشه.. آره درسته باید بخوابم تا به چرت تراز اینا فکر نکردم.. وارد اتاق شدمو لباسامو عوض کردم حوصله دوس گرفتن نداشتم رفتمو در جا خوابیدم... ... روبه روی آینه استادم..
اینبار تیپم با همیشه فرق میکرد. یه بارونی مشکی با شالو شلوار سبز لجنی و چکمه های بلند تا زانو.. عاشق این نوع چکمه ها بودم.. خیلی باحال و خفن بود.. هوا سرد شده بود با اینکه داشتیم کم کم میرفتیم تو ابان ماه.. همیشه حالم از پاییز بهم میخورد.. فصل واقعا چرتیه.. فقط تابستون و بهار.. مبایلو کیف پولمو برداشتمو به سمت در واحد حرکت کردمو بازش کردم. که همزمان بامن در واحد ارمایل اینا هم باز شد.. ضایع بودن منتظر من بودن.. آرسوم یا همون سایت همسریابی همیار، یه بارونی صورتی به همراه شلوار و شال توسی و چکمه های کوتاه صورتی پوشیده بودو یه رژ صورتی هم زده بود..
سایت رسمی همسریابی ایران هم یه پیرهن مردونه سورمه ای و شلوار کتان مشکی پاش بود
سایت رسمی همسریابی ایران هم یه پیرهن مردونه سورمه ای و شلوار کتان مشکی پاش بود. سالم کردیمو وارد آسانسور شدیم.. وقتی رفتیم پایین سوار ماشین ارمایل شدیم حاال نمیدوستم کیهان و سایت همسریابی همیار صداشون کنم یا ارمایلو آرسوم؟! فراری خیلی باحال بود تاحاال سوارش نشده بودم.. آرسوم جلو نشسته بودو من عقب.. ها چیه توقع داشتین من جلو بشینم؟!
االن من دقیقا با کی داشتم حرف میزدم؟! حاال بیخیال.. خالصه.. پارک کردو ما پیاده شدیم جلوی یه کافی شاپ شیک ومدرن و باکالس ایستاده بودیم.. با ارمایل و آرسوم وارد شدیم و رو یکی از گوشه ترین میزا نشستیم. دکوراسیون قشنگی داشت چوبی بود... گارسون اومدو ما سفارش دادیم.. آرسوم: بستنی شکالتی. ارمایل: شکالت داغ و کیک شکالتی.. منم که میدونین.. اسپرسو و کیک شکالتی.. نشسته بودیمو بهم نگاه میکردیم که من سکوتو شکستمو گفتم: من االن باید چی صداتون کنم؟! سایت رسمی همسریابی ایران) ارمایل (: کیهان و سایت همسریابی همیار باید صدا کنین نمیتونین پیش دیگران بگین ارمایل که.. سر تکون دادم که گفت: خب.. بریم سر اصل مطلب. ساهی.. سوالی بهش نگاه کردم که گفت: شما باید بیاین پیش ما.. چییییییییی؟! اروم گفتم: بله؟ گفت: ساهی باید ببینتتون..
_ها؟! سایت همسریابی با شماره: ساهی میخوادتورو ببینه.. _آهان..ولی خب... امممم سایت همسریابی همیار: میدونیم سخته حماسه ولی تو باید نشون بدی که دختر مقاومی هستی و تا پایان این بازی می ایستی.. بازی؟! کدوم بازی؟! منظورش این جهنم دره بود؟! هه این بازی نبود.. برزخ بود برزخ.. سایت همسریابی با شماره: االن نه یه یه ماه دیگه دوماه دیگه... شما باید استراحت کنین..فهمیدی؟ آخرمن نفهمیدم این منو مفرد صدا میکنه یا جمع.. سایت رسمی همسریابی ایران: من میگم که هفته بعد بریم شمال؟! _سه تایی؟! سایت همسریابی معتبر رایگان خنده ملیحی کردو گفت: نه بابا.. به ضحی و رزا هم بگو بیان ماهم به دوستای ارمایل میگیم..
سایت همسریابی معتبر رایگان سریع گفت
ارمایل بهش براق نگاه کرد که سایت همسریابی معتبر رایگان سریع گفت: منظورم ثبت نام در سایت همسریابی مجاز بود.. یهو یاد ثبت نام در سایت همسریابی مجاز و ماهان افتادم.. قطعا سایت همسریابی فوری نمیومد و رزا هم همینطور.. گفتم: میشه ماهان نیاد؟! اسامی سایت های همسریابی: چرا؟! _ خب.. اممن.. ااا.. نمیدونم میدونین یا نه ولی ماهان به ضحی.. اسامی سایت های همسریابی: میدونم.. ماهان پسر خوبیه فقط یکم عاشقه.. من: شما چجوری با اونا دوست شدین درصورتی که شما.