دستم تو جیب پالتوم بود دیدم عمو اجاره ویلا شمال لب دریا و اجاره ویلا شمال دیوار حتی اجاره ویلا شمال استخر دار کنار در خونمونن اجاره ویلا شمال دیوار تا منو دید سریع اومد طرفم و بغلم کرد اتفاقی بیفته هان چرا چیزی نمیگی هستی فنچولم کجا بودی؟هممونو نگران کردی نمیگی هنوز خاطرات نیومدنت فراموش نشده نگفتی میترسیم دوباره برات حرفی نمیزدم چشمام به اجاره ویلا شمال جاباما بود که با اخم نگام میکرد عمو اجاره ویلا شمال ارزان اومد نزدیک و اونم سرمو بغل کرد وگفت بعد به چشمام نگاه کرد و ادامه دادچرا خیسی عمو جون کجا بودی دختر گل نمیدونی چه وضعیتی هست باال ای عمو جون خبر نداری اونیکه باعثش شده یک وجب باهات فاصله داره اما به زبونم نیاوردم -عمو بیاین بریم خیسچرا چشمات اشکیه هستی؟کسی مزاحمت شده؟کسی چیزی گفته؟بگو خودم حالشو میگیرم خیسه هستی سرما میخوره پشت سراونا میرفتم که اجاره ویلا شمال جاباما اومد کنارم و گفت باشه اجاره ویلا شمال دیوار جان ناراحت نباشه وقتی بفهمه اخه نه که عشقی با اینکارات چیو میخوای ثابت کنی خانوم سعادت اجاره ویلا شمال دیوار خان بدجور نگرانت بود حتما تعریف کن
یه وقت ازت بعد سرشو انداخت پایین و جلوتر ازهمه رفت و جواب من فقط سکوت بود.
"گاهی لحظه های سکوت پر هیاهو ترین دقایق زندگی هستند مملو از آنچه می خواه وقتی به واحدمون رسیدم الی در باز بود میشد
داخل و دید همه درحال گریه کردن بودن اجاره ویلا شمال استخر دار، مادرجون، عمه فریماه، زن عمو حتی خاله مریم و سپیده چه خوب ناخواسته تعزیه ای
برای دلم برپا شده، می بینی دلم همه برات عزادارن این اشکها حتی سکوتم مرثیه ای برای احساسات نشکفته اته دلکم زدن و پرتو زخمی کردن نشد
پرواز کنی یا برای دلخوشی قسمت نشد الی درو باز کردم و وارد شدم اجاره ویلا شمال استخر دار با دیدنم پرید بغلم جواب ندادی چقد ترسیدم دوباره تکرار شه چرا هستی جواب نمیدی دخترکم کجا بودی نگفتی بدون تو چیکار کنم نگفتی دوباره نبودنت منو میکشه هستی من کجا بودی چرا
عمو اجاره ویلا شمال ارزان دستشو گرفت کجا بودی
تاحاال بابام از گل نازکتر به ما چیزی نگفته بود بابا با عصبانیت گفت دوباره دستشو بلند کرد که عمو اجاره ویلا شمال ارزان دستشو گرفت کجا بودی هان چرا اون المصب و جواب نمیدی
-آروم باش آقا فرهاد سالمه قضاوت نکن بزار ببینیم چیشده هستی و دارم اگه بالیی سرش میومد من میمردم چیو آروم باشم اجاره ویلا شمال سالیانه خودت شاهد بودی این دختر زندگی منه نفس منه دنیا اونور دنیاست من اینجا فقط عمو اجاره ویلا شمال سالیانه شونه بابارو میمالید آقاجون: پسرم جوونه حواسش نبوده سالمه میدونم فرهد جان تو آروم باش ببین خودشم ناراحته عموفرید: چی چیو جوونه پدر مگه هرکی جوونه هرغلطی خواست باید بکنه همون لحظه عمو فرید بلند شد
و اون طرف صورتم توسط دستای مبارکش ناز شد) سیلی زد (اجاره ویلا شمال رامسر: بابا چیکار عمو فرید: اینو زدم یادش بمونه نمیتونه هر غلطی بکنه
دیگه اون جو رو نتونستم تحمل کنم با گریه به اتاقم پناه بردم و با همون لباس های خیس روتخت دراز کشیدم و گریه کردم بابا حق داشت اما عمو فرید نه که جلوی غریبه دست روم بلند کرد بماند که آقاجون و مادرجون حتی زن عمو بازخواستش کردن اما چه فایده وقتی غرورم چند بار شکست مخصوصا
جلوی غریبه صدای در اومد از بوی عطرش میشد فهمید کیه مثل همیشه اجاره ویلا شمال رامسر برادر عزیزتر از جانم از جام بلند شدمو و سرمو رو سینه اش گذاشتم و های های گریه کردم اجاره ویلا شمال رامسر هم با دستاش سرموناز میکرد چیزی هستی جان قربونت بشم بلند شو
انقد اون اشکاتو نریز نمیگفت داشتن برادر خوبه چون تکیه گاهته و سنگ صبورت، غمخوارته، همیشه مثل کوه پشتته که اجاره ویلا شمال رامسر و دارم درسته برادرخونیم نیست اما هم خونیمو ازهر برادری برام نزدیکتره شکر که اجاره ویلا شمال و حتی عمو اجاره ویلا شمال لب دریا و رامین و دارم صدای در دوباره اومد و صدای زنگ تلفن سرمو بلند کردم دیدم سپیده یه گوشی دستشه
و مات به من و اجاره ویلا شمال نگاه میکرد به تته پته گفت
و مات به من و اجاره ویلا شمال نگاه میکرد به تته پته گفت -آق آقا اجاره ویلا شمال تلفنتون اجاره ویلا شمال تلفنو ازش گرفت و به صفحه اش نگاه کرد دکمه اکسپت رو زدم که صدای رها پیچیدبیا رهاست چندبار منو کشته از بس زنگ زده -دیونه کجا بوی هان نگفتی هزار بار
میمیرمو زنده میشیم نگفتی دنیا اینجا خودشو کشت نگفتی مادرم سکته کرد نگفتی رامین باز دیونه شده بود هان هستی الل شدی بعد با صدای ملتمسی ادامه داد -فکر کردیم دوباره فرهمند دزدیدتت چرا حرف نمیزنی اشکام دوباره شروع شدن و بلند زدم زیره گریه تو همین حین دوباره صدای در اومد و اجاره ویلا شمال جاباما وارد شد هاج و واج بمن نگا میکرد سپیده هم که سرشو انداخته بود پایین و معلوم نبود از چی ناراحته صدای رها دوباره پیچ