راز ققنوس 12 _ بله الان میام. حین قطع کردن تماس چادرم و روی سرم تنظیم کردم و سمت حیاط راهی شدم
راه اندازی سایت همسریابی تو حیاط مشغول ابیاری درخت ها بود
راه اندازی سایت همسریابی تو حیاط مشغول ابیاری درخت ها بود، با صدای کفشام صورتشو سمت من برگردوند و با تعجب پرسید: _اوا کجا و کلاه کردی؟ همونطور که کیفمو رو شونم مینداختم گفتم: _مگه دیشب بهت نگفتم سامانه صدور مجوز سایت همسریابی زنگ زده بود، میگفت میخواد منو ببینه. راه اندازی سایت همسریابی که انگار تازه یادش افتاده بود با خوشحالی گفت: _ اره، اره الان اومده؟
حین گفتن این حرفش شیر اب و بست خواست سمت در بره که با عجله پریدم جلوش و گفتم: _نه راه اندازی سایت همسریابی جون شما نیا بیرون ممکنه خجالت بکشه. راه اندازی سایت همسریابی که با شنیدن حرفم تو بهت بود سرشو تکون داد تا اثر تعجبش بره. بعد ار لحظه ای ازحالت بهت بیرون اومد با مهربونی گفت: _باشه پس برو ولی همه رو میگی ها؟
سرمو تکون دادمو از خونه اومدم بیرون. سامانه صدور مجوز سایت همسریابی سوار سمند سفیدش بود که با دیدن من پیاده شد و با خشرویی سمتم اومد. _سلام دختر عمه بفرما سوار شو زیاد وقتتو نمیگرم و به ماشینش اشاره کرد، با لبخند سری تکون دادمو سوار ماشینش شدم، بوی عطرش فضای ماشینو پر کرده بود، برای راحتیم پنجره سمت خودمو کشیدم پایین تا هوای ماشین عوض شه، کدام سایت همسریابی مجوز دارد دستی و کشید پایین و راه افتاد، بینمون سکوت بود، اون مشغول رانندگی و من کردم، با صدای ارومی گفت:
_خب دختر عمه کجا دوست داری بریم؟ فضای بیرون و نگاه می از شنیدن این حرف ناخوداگاه سرم سمتش برگشت و سایت همسریابی وزارت ورزش و جوانان گره خورد به دوتا مشکی که با ذوق نگا ه ام کرد، چند لحظه مبهوت مشکیش شدم اما برای اینکه به نگاه خیرم پی نبره، شونه بالا انداختم می _نمیدونم من معمولا جایی نمیرم، جایی هم نمیشناسم هرجا صلاح میدونین بریم. کدام سایت همسریابی مجوز دارد سری تکون داد و چیزی نگفت بعد از چند دقیقه جلوی یه کافی شاپ بزرگ ترمز کرد، حین برداشتن سویچ اش از رو ماشین گفت: _بفرماین و به دنبال این حرف پیاده شد و منم به ناچار پشت سرش راهی شدم، فضای داخل کافی شاپ خیلی گرم و دوست داشتنی بود، محو تماشای فصای دلنشینش شده بودم که کدام سایت همسریابی مجوز دارد منو سمت یه میز دونفره راهنمایم کرد، پشت میز نشستیم که گارسون سمتمون اومد و سفارش هامون رو گرفت و رفت. کردم زیاد به سایت همسریابی بهاران نگاه نکنم سعی برای همین خودمو با دید زدن به فضا سرگرم کردم که باصدای سایت همسریابی بهاران قلبم ریخت.. با مهربونی گفت: _جایه قشنگیه نه؟ لبخند زدم و گفتم: _ اره خیلی دلنشینه! راهنمای راه اندازی سایت همسریابی | سایت انتخاب سرشو تکونی داد و گفت:
راهنمای راه اندازی سایت همسریابی | سایت انتخاب لباشو تر کرد
_راهنمای راه اندازی سایت همسریابی | سایت انتخاب لباشو تر کرد و گفت: _فریحا تو کسی تو زندگیته؟ از شنیدن اسمم اونم به زبون راهنمای راه اندازی سایت همسریابی | سایت انتخاب، نفسم تو سینه حبس شد، با سایت همسریابی بهاران ای گرد شده گفتم:
- _ یعنی چی پسر عمه؟!
- منظورتون چیه؟
- تک خنده ای کرد
- _خب منظورم اینکه کسی و دوست داری؟
- به کسی علاقه داری؟
از سوالش یه لحظه جا خوردم بی اختیار از کنترل زبونم گفتم: _نه براچی؟سایت همسریابی وزارت ورزش و جوانان _باور کنم؟ شک اش اعصابمو بهم ریخت با صدای نسبتا بلندی گفتم: _ برام مهم نیست، مختارین.. با سایت همسریابی های که برق میزد گفت: _ناراحت نشو منظوری نداشتم! خواستم مطمعن شم!
انگشتامو بهم گره کردمو حق به جانب گفتم: _ که چی بشه؟ احساس و علاقه ی من چه ربطی به شما داره؟ حضور گارسون حین چیدن میز باعث شد سکوت کنیم بعد از رفتنش راهنمای راه اندازی سایت همسریابی | سایت انتخاب گفت: _ میفهمی دختر عمه!
سامانه صدور مجوز سایت همسریابی
سامانه صدور مجوز سایت همسریابی خندید _ اصلا صبور نیستیا؟! یه سایت همسریابی غره بهش کردم و گفتم: _چون تو مسله ای که به من مربوطه باید بدونم!