
همسریابی گازی به نان تستش زد و گفت: کاملا جدیم! میخوای زنگ بزنی با تلفن ویلا زنگ بزن. پسر پشت بند حرف همسریابی را گرفت. و اگه تماس نگیرید بهتره! اول باید جواب گروه بیاد تا ببینیم به کجا رسیدن. بعد سراغ فرضیه های دیگه بریم که کار کی میتونه باشه و به چه دلیل، اینجوری که هم خانواده ی شما و هم پسرخاله ی همسریابی هلو در به در دنبال شما دو نفر باشن شک برانگیز نیست. کاملا عادیه؛ ولی اگه دست از پیدا کردن شما بکشن شک برانگیز میشه و شاید دوباره قصد جونتون رو بکنن. پس بهتره یک مدت یعنی تا سه چهار روز همین جا بمونین تا نتیجه ی انگشت نگاری و... بیاد.
به همسریابی بهترین همسر نگاه کرد
پوفی کشید. یک جرعه از همسریابی طوبی خورد و به همسریابی بهترین همسر نگاه کرد و گفت: یعنی شما میگین خانوادهام تا چندروز بیخبر باشن؟ آرنجش را روی میزگذاشت. نگاهی به همسریابی انداخت و بله ای زمزمه کرد. دندان هایش را روی هم فشار داد و با حرص جرعه ی دیگری از چای خورد که همسریابی طوبی رو به رویش نشست و گفت: ازشون نگذره! همسریابی آغاز نو چه سر و وضعی براشون درست کردن!
لااقل پسرم، همسریابی بهترین همسر که اومد خودت هم یک نشون میدادی. با احتیاط سرش را به سمت همسریابی توران چرخاند که متوجه شد حتی روی زخم های کنار همسریابی شیدایی هم چسب زخم نزده. دیوانه ای نثارش کرد. با خودش لج دارد. همسریابی توران خنده ی مسخره ای کرد. همون جوری که فکر کردم تغییرکردی!
همسریابی بهترین همسر متعجب به نهال و همسریابی توران نگاه کرد
همسریابی بهترین همسر متعجب به نهال و همسریابی توران نگاه کرد. خیلی زیاد! دستش را بالا آورد و کف دستش را نشان داد و بعد دستش را برعکس کرد و گفت: از اینرو به اونرو شده! آب و هوای مشهد بهش نساخته! وگرنه اون همسریابی سوسوله دانشجو کجا و این مرد گنده که سلامتیش مهم نیست کجا؟ نچ نچ! مردم رو به پیشرفتن رفیق ما هم روبه پیشرفته. همسریابی هلو برای اینکه بحث را ببندند اشاره ای به همسریابی توران کرد و گفت: سریع صبحانه ات رو بخور همسریابی پیوند! بعد بیا بالا! فواد تو هم دنبال من بیا انقدر حرف نزن!
همسریابی طوبی ظرف کره، مربا و نان تست را جلویش گذاشت. با دلسوزی گفت: بخور دخترم. مثل اینکه گرسنه ای. همسریابی پیوند به مربای آلبالو که همسریابی هلو ازش خورده بود انداخت. بدجور هوس کرده بود. مخصوصا با حوصله هم داشت لقمه میگرفت و بدتر هوسش کرده بود! همسریابی پیوند به مربایی که جلویش بود انداخت. هویج، به و توت فرنگی. آلبالو هم که برای او نذاشته بود. همسریابی هلو صندلی را عقب کشید و همسریابی شیدایی را طرف او مایل کرد. با دستش ظرف مربای آلبالو را جلویش گذاشت و گفت: وقتی چیزی رو میخوای تعارف نکن.