نمیذارم بالیی که سر من اومده، سر تو هم بیاد. .. بی قرار بود. ... خیلی. .. - متاسفم که اینو بهت میگم اما تو. .. تو باید، آدم بکشی. .. - چی ؟!! من چططور میتونم اینکارو بکنم ؟!! مگه خلم ؟! حاال چرا ؟؟ - تنها راه نجاتت از دست ارهمن هاست. ... - صبر کن ببینم. ... این ارهمن ها دیگه کین ؟ - به این واژه زیاد فکر نکن. .. اصال به این جمالت فکر نکن. .. این بازی اونقدر پیچیدست که معلوم نیست ما کجای داستانیم!! - یعنی چی ؟ - نمیتونم بیش تر از این بهت چیزی بگم. .. راستی. ... تو باید هر کسی که بهت الهام میشه رو بکشی. ..
- گفتم که. .. شماره همسریابی فوری با عکس کسی رو نمیکشم. .. - اما تو مجبوری. .. همون طور که گفتم، دارم یه کار هایی میکنم. .. بهت قول میدم حتی پنج نفر هم قربانی نشن. .. تمام تالشمو میکنم. .. - مهم اینجاست که اون پنج نفر قراره به دست همسریابی با شماره تلفن و عکس کشته بشن!! اون هم به چه گناهی، میدونه!! سرش رو انداخت پایین. .. بعد از چند دقیقه، سکوت بین ما رو شکست - اولین نفر رو میشناسی نگاش کردم. .. . .. یعنی کیه ؟! مگه گناه همسریابی با شماره تماس چیه که مجبور به این کار هستم ؟! - اون. ... اون کیه ؟ - بعدا میفهمی. .. - آخه از کجا ؟ یهو نگاش رنگ ترس گرفت. .. - . ... من. .. من باید برم. . فهمیدن که همسریابی با شماره تلفن و عکس نیستم. .. در ضمن. .. در مورد چشم هات یه چیز هایی هست که تو نمیدونی. . - چه چیز هایی ؟؟ - وقت کمه. ..
همسریابی با شماره و عکس باید برم
همسریابی با شماره و عکس باید برم. .. یهو به در نگاه کرد. .. برگشتم و به در نگاه کردم. .. هیچی نبود. .. اومدم که به همسریابی باشماره نگاه کنم. .. نبود!! دلم میخواد برم بمیرم. .. اه. .. یادم رفت بپرسم جنه. .. روحه. .. همزاده. .. راستی این ارهمن ها دیگه چین ؟!! البد منظور همسریابی با شماره تلفن شیطان ها بود!! نه بابا به اون ها میگن همسریابی با شماره تماس. .. پس. .. پس یعنی چی ؟! امروز قرار بود برم تیمارستان تا پدر خونده همسریابی باشماره رو ببینم. با هزار زحمت تونستم از بیمارستان، اسم اون تیمارستان رو بگیرم و آدرسش رو پیدا کنم. حتما باید باباشو میدیدم.
صبحونم رو خوردم و رفتم تا حاضر بشم. یه شلوار پاره پوره ذغالی با یه مانتو مشکی جلو باز پوشیدم و لنز مشکیم هم گذاشتم تو چشمام و شال مشکیم هم انداختم سرم! کرم ضد آفتاب زدمو از خونه زدم بیرون. یاد همین چند روز پیش افتادم که داشتم پیش شکایت میکردم که همه بال ها رو سر من آورد جز همسریابی با شماره موبایل شدن!! حاال مثال به گفته این همسریابی باشماره کره خر باید میرفتم همسریابی با شماره موبایل هم میشدم!! اه چقدر از اسم همسریابی باشماره بدم میاد. .. حالم بهم میخوره ازش. .. - چرا حالت ازم بهم میخوره ؟
شماره همسریابی فوری با عکس هر چیزی میگم به نفعته
- ببین اگه بازم میخوای بگی که نباید به اون تیمارستان برم، باید بدونی که همسریابی با شماره و عکس تصمیممو گرفتم و عوضش نمیکنم. - اما شماره همسریابی فوری با عکس هر چیزی میگم به نفعته. .. تا سر نوشتت مثل کانال همسریابی با شماره نشه. .. - سرنوشت کانال همسریابی با شماره االن هم به اندازه کافی گند هست. . - اگه چیزی میدونستی، اینطوری فکر نمیکردی. ..
- تو چرا نمیذاری آدم یکم با خودش تنها باشه ؟ - نمیتونم! چشم رابط ماست. .. - چشم ؟؟ - فعال! - هی صبر کن. .. دیگه دارم کم کم آرزو میکنم کور بشم. .. مامانو بابا هم که رفتن اتریش. . تنهایی حوصلم سر میره. .. چی میگه این همسریابی با شماره تلفن ؟! میگه برو آدم بکش!! نه یکی! نه دوتا! اونم پنج تا!! یجوری میگه فقط پنج تا که انگار پنج تا آدم خیلی کمه! شاید اصال تقصیر همسریابی با شماره تلفن نباشه. .. شاید این فقط یه واسطه بود. .. ای کاش من هم یه آدم معمولی بودم. ... اصال کاش خاک بودم. .. آب بودم و یا بهتر از همه. ... آتیش!