سایت همسریابی موقت هلو


سایت همسریابی ساعتی

نداشتم اینا باعث طالق پدرو مادرم شدن فرهاد: تو کی هستی سایت همسریابی ساعتی: من همسریابی موقت ساعتی فرهمند پسر جالل فرهمند هستم

سایت همسریابی ساعتی - همسریابی


بهترین سایت همسریابی ساعتی

همسریابی ساعتی: یاران وفادار هستی همه چیو فهمیده بودن که من دنبال انتقامم میخواستن هستی رو دور کنن برای انتقام یاسر که دنبال هستی بود

زنگ زد گفت شوهر عمه اش دنباله اشه گفتم عکس بندازه بعد اون امیر فهمیده بود ما غافلگیرش کردیم قاضی: ما تحقیق کردیم همه عکسا دروغ بودن و خانوم هستی بیگناه بودن و همه عکسا فتوشاپ بود قاضی که اینو گفت شرمندگی تو تک قیافه های علی، آقا ابراهیم، فرهاد و فرید و فریماه معلوم بود

همسریابی ساعتی صيغه مي شوم

همسریابی ساعتی صيغه مي شوم میخنده ومیگه همسریابی ساعتی صيغه مي شوم:

منم میدونستم عکسارو به کی ها نشون بدم اگه یکم عقل داشتن میبردن پیش پلیس برای همین گفتم عکسهارو به کیا ببرن وگرنه میدونستم یارانش باورنمیکنن قاضی: کی عکسهارو درست کرد همسریابی ساعتی صيغه مي شوم_منوچهر دوستم، عکسهای دونفر مدل آمریکایی بودن فقط سرهاشون رو عوض کردیم قاضی: تحویلشو کی تحویل داد همسریابی ساعتی صيغه مي شوم: نامزدم نینا قاضی:

پس ایشون از قضیه خبر داشتن سایت همسریابی ساعتی: بله بهش گفته بودم قضیه انتقامو به اضافه کاری که هستی کرد تا غرورم بشکنه خودشم خبر داد اون دختری که دنبالشی همسر دوست باباشه عکساشون انداخت به من فرستاد منم دیدم هستی اما منتظر موقعیت بودم تا نقشه ای بکشم و همه جا دنبالشون بودم حتی تو کوه که هستی سر نینا داد زد قاضی: قضیه انتقام چی بود سایت همسریابی ساعتی: پدر ایشون پدرمن روکشت خودم با چشمای خودم دیدم 7ساله ام بود اما چون یک پلیس همراهشون بود آزاده گشتن من غیر پدرم کسی رو نداشتم اینا باعث طالق پدرو مادرم شدن فرهاد: تو کی هستی سایت همسریابی ساعتی: من همسریابی موقت ساعتی فرهمند پسر جالل فرهمند هستم محمد:

تو پسر اونی همسریابی موقت ساعتی:

همسریابی ساعتی

بله خودمم فرهاد: اما پدرت خودکشی کرد همسریابی ساعتی: خودم اسلحه رو تو دستت دیدم، خودم دعوای شما دوتارو دیدم، خودم همدستیت با مادرمو دیدم همه اونا رو یادمه با جزئیات محمد: ما باعث طالق نبودیم همه حضار توی دادگاه شوکه شده بودن نمیدونستن فرهاد چه ارتباطی با پدر همسریابی ساعتی داره یا محمد) دایی هستی (کجای قضیه است قاضی: آروم باشین، میتونی تعریف کنی همسریابی ساعتی:

یکبار که تو حیاط بازی میکردم دونفر اومدن دم در با مامانم حرف زدن به مامانم پاکت دادن مامانم گریه کرد بعدش از اونروز با بابام بحث و دعوا میکردن پدرومادری که تاحاال دعواشونو ندیدم بعدش مامانم طالق خواست پدرم قبول نکرد اونقدر بحث و دعوا کردند که یه روز مادر گذاشت رفت یکبارهم سراغ من نیومد بعدش آقای سعادت پدر منو کشت چندبار توخونه امون دیده بودمش به پدرم هم با مادرمن خیانت کرد من فقط یک انتقام ساده میخواستم میخواستم اسمم روی دخترش باشه بعد ولش کنم اینطوری میشکست اما دخترش با دارو دسته اش زرنگ از آب در اومد و نقشه امو نقشه برآب کرد بعدش خواستم از عشقش جداش کنم آوازه عشق و عاشقیشون تو همه پیچیده بود جدا شدن فکر میکردم به نقشه ام نزدیک شدم اما مثل همیشه دارو دسته هستی ثابت کردن اس ام اس ها مال هستی نیست آشتیشون دادن البته ابرهیم خان هم با صفری همدست بود هرکاری میکرد سپهر با هستی ازدواج نکنه

مطالب مشابه


آخرین مطالب