سایت صیغه موقت طهوران
جلوی سایت صیغه موقت طهوران ترمز زدم، تعجب کرد. وقتی دیدمش تازه فهمیدم چقدر دلتنگشم. با صیغه موقت طهوران پالتوی مشکی و شال سفید تمام خاطرات پارسال برام زنده شد. بالاخره با اصرار سوار شد. معتبرترین سایت ازدواج موقت و صیغه یابی طهوران پر از بغض بود، اما ذره ای اهمیت نداشت و من بی تاب انتهای قصه بودم. با ازدواج موقت و صیغه یابی طهوران به خودم آمدم. الو، صیغه موقت طهوران جایی هنوز؟ آره، آره بگو می شنوم. کمی استرس داشت، نتونستم سکوت رو تحمل کنم و گفتم شنیدم می خوای ازدواج کنی. مبارکه مثل همیشه نقاب بی تفاوتی اش رو زد. خبرا چه زود می پیچه! قسمت شما بشه می دونی، فکر نمی کردم به این راحتی از دستش بدم. دیوونه شده بودم، تو یه تصمیم آنی، خواستم هر جور شده نذارم به خواسته اش برسه. محتویات داخل بطری رو یک نفس بالا رفتم. لبخند پیروزمندانه ای زدم، دقیقا همه چیز همان طور که خواستم شده بود. سایت صیغه موقت طهوران در دنیای دیگری بود و تعریف می کرد. متوجه بوی تند الکل شده بود، چینی به بینی اش داد کمی ترسید، ولی نشون نمی داد با لحن معمولی گفت:
خیابونو رد کردی. می خوام پیاده شم. رسیدیم اهمیتی ندادم و پامو رو پدال گاز فشار دادم. تند تند ازدواج موقت و صیغه یابی طهوران دهنش را قورت می داد، جیغ کشید «گفتم نگه دار لعنتی! چرا اینجوری می کنی؟ اصلاً کجا میری؟» سایت صیغه موقت طهوران الان نگرانم میشه بذار برم با شنیدن اسم صیغه موقت طهوران بچه سوسول یه دفعه ای رو ترمز زدم. پیشونی اش به داشبرد خورد. سرش خون اومد. می لرزید و هیچی نمی گفت. تا دستمو بردم جلو دستمو پس زد و بهم توپید. به من دست نزن روانی، برو صیغه موقت طهوران طرف تا خواست درو باز کنه، قفل مرکزی رو زدم. قهقهه زدم، باورم نمی شد همه چیز به این خوبی پیش رفته باشد.
مگه برات جوک تعریف می کنم؟ عصبی شده بود. برای اینکه زودتر به اوج داستان برسیم. دروغی سرهم کردم و به گفتن ادامه ی ماجرا تشویقش کردم. لحنش کمی دلخور بود، اما ادامه داد:
گفتم تا من نخوام، جایی نمی ری کلافه اش کرده بودم. لذت بخش بود. کله ام داغ بود. با لحن کشداری گفتم بذار ازدواج موقت و صیغه یابی طهوران بیارم و زخمت رو تمیز کنی، حالا حالاها کارت دارم صورتش مثل گچ شده بود، نمی دونی نازی صیغه موقت طهوران موقع دلم واقعاً خنک شده بود. خبر نداشت این طرف من هم سرخوش ترین موجود دنیا بودم. خب بعدش؟ از سایت صیغه موقت طهوران پیاده شدم، یه بطری ازدواج موقت و صیغه یابی طهوران و چسب زخم گرفتم. وقتی برگشتم خونسرد نگام می کرد. به نظرم لحن سایت صیغه موقت طهوران دیگر هیجان نداشت، برعکس عصبی بود. سعی کردم منفی بافی نکنم. دسته ای از موهایم را دور انگشتم پیچیدم.
ازدواج موقت و صیغه یابی طهوران
یعنی فهمیده بود راه فراری نداره. درسته؟ نفسش را کلافه تر از هر وقت در ازدواج موقت و صیغه یابی طهوران فوت کرد. صبر کن دختر جان! از تغییر موضع دادنش کمی جا خوردم. یه دستمال خیس کردم و روی زخمش کشیدم. چشماش برزخی بودن. انگار می خواست گردنمو خورد کنه. دلمو زدم به دریا. بعد از چسبوندن چسب زخم، صورتشو نوازش کردم و گفتم می دونی چقدر دلم برات تنگ شده؟دارم می میرم.
امروز مال من میشی به در آدرس سایت صیغه موقت طهوران چسبید و با نفرت بهم خیره شد. دوباره جیغ کشید:
به من دست نزن عوضی. انگار شهر هرته. غلط می کنی به من دست بزنی. جراتشو نداری با صیغه موقت طهوران قیافه عصبی اش خواستنی تر از همیشه شده بود. خواستم بغلش کنم، اما به خاطر مشروب بدنم سست بود که صیغه موقت طهوران نامردی نکرد و مُحکم هولم داد. مُدام موهایم را به پشت گوشم می فرستادم. سایت صیغه موقت طهوران! فرار کرد. آهش را بیرون فرستاد. نه، اما.... از روی تخت بلند شدم و شروع کردم به قدم زدن. اما چی؟ صیغه موقت طهوران اومد. حس کردم از زور تعجب چشمانم در حال بیرون زدن از کاسه شان است. یعنی چی؟ مگه میشه؟ پوف کلافه ای کشید.
صیغه موقت طهوران
وقتی هولم داد سریع از سایت صیغه موقت طهوران پیاده شد و شروع کرد به دوییدن به خودم جنبیدم و سریع صیغه موقت طهوران از پشت چسبیدم. جیغ می کشید ولم کن. دیوونه! خفه شدم، چی از جونم می خوای اشکش دراومده بود. کوبوندمش به سایت صیغه موقت طهوران. حرکاتم دست خودم نبود. با دست جلوی دهنشو گرفتم. مُدام دست و پا می زد. فاصله ی بدنامون اندازه یه تار مو بود. از تاثیر الکل، از گرمای بدنش حالم خراب تر شده بود. دستمو برداشتم تا لباشو ببوسم، که یه نفر از پشت محکم یقه مو کشید و ازش جدام کرد.
تا به خودم بیام مُشت صیغه موقت طهوران تو صورتم خورد. به این جا که رسید. فریاد زدم. صیغه موقت طهوران از کجا پیداش شد آخه؟ مگه میشه؟ یعنی چی سایت صیغه موقت طهوران؟ ازدواج موقت و صیغه یابی طهوران بی حوصله تر از هر وقت دیگری بود. فکر کنم صیغه موقت طهوران موقع که رفتم خرید زنگ زده بود و خبرش کرده بود. چشمانم را عصبی بستم. خیلی احمقی، خیلی. من رو تو حساب کرده بودم. پسره ی دست و پا چلفتی. بدون این که اجازه ی هر حرف دیگری را بدهم تماس را قطع کردم و خودم را روی تخت رها کردم.