البته اون چندشه. به چشم هام نگاه کرد و با یک حالت متفاوت گفت: - منم چندشم. -: نیستی. سکوت بینمون حاکم فرما شد و فقط صدای موزیک رمانتیک سالن رو فرا گرفته بود؛ چراغای زمین روشن شده بودند و لوستر های باالی سرمون خاموش بودند. فضا نیمه تاریک بود و هر کی بغل یکی دیگه بود.
هواپیمایی وارش ترمینال چنده از اینور هی دلم قیلی ویلی می رفت
هواپیمایی وارش ترمینال چنده از اینور هی دلم قیلی ویلی می رفت؛ چقدر جالبه با عشقت برسی! اونم عشقی که میدونی یک روز از دستش میدی. سرم رو روی شونش گذاشتم. خواستم حداقل امشب رو به اندازه ی روزهایی که ندارمش، استشمام کنم. اما چقدر بی رحمه این دوست داشتنی که بین هواپیمایی وارش کدام ترمینال مهراباد است و اونه. من دوستش دارم، اما اون... باالخره رقص تموم شد و هر کی سر جای هواپیمایی وارش ساری رفت؛ من و هواپيمايي وارش سر یک میز پر از میوه و شیرینی و... رفتیم. از خجالت سرخ شده بودم و بهش نگاه نمی کردم. فکرش رو بکن، دقیقه ها با هم رقصیدیم و هواپیمایی وارش کدام ترمینال مهراباد است واکنشی نشون ندادم. همین جوری سرم پایین بود که یهو ظرف پر میوه جلوم ظاهر شد؛ به زحمت سرم رو باال آوردم و به هواپيمايي وارش نگاه کردم که می گفت-: نمی خواد حاال مثل شنلت سرخ بشی. بیا کمی میوه بخور، جون بگیری. ظرف رو ازش گرفتم و روی صندلی نشستم. به میوه ها نگاه کردم؛ سیب، موز، کیوی، خیار. اوه این همه رو بخورم که می ترکم. ولی خوب چه کار کنم، حسابی از خجالت ضعف کرده بودم و بدنم نیاز به این میوه ها داشت.
- اهمیتی دیگه به هواپيمايي وارش ندادم و هر چی تو ظرفم بود رو خالی کردم. کارم که تموم شد، به اینور و اونور نگاه کردم. خب روشکر، کسی من شکمو رو نگاه نمی کرد.
- برگشتم تا به میز نگاه کنم، دو جفت چشم توسی رو مقابل هواپیمایی وارش ساری دیدم که با تعجب بهم نگاه میکنه. شونه ای بالا انداختم و درحالی که سعی می کردم خجالتم رو فرو بریزم، گفتم: - هان؟چرا این مدلی نگاهم می کنی؟
- در حالی که داشت جام شربتش رو روی میز می گذاشت، نوچی کرد و گفت: - باورم نمیشه، انقدر شکمو باشی. البته یک بارم دیدم که چطور دلی از چیزی که روبروته در میاری. نمی دونستم دیگه میوه هم جزوشون باشه. تو دلم داشتم از خنده ریسه می رفتم.خیلی قیافش باحال و دیدنی شده بود.
- می خواستم جوابش رو بدم که یهو یک مرد خوش پوش ولی حال بهم زن، به همراه ریش های بلند و سفید و عینک ته استکانی، اومد سمت ما و گفت: - به به، باالخره تونستم مادمازل رو ببینم!. ..دیدن از شنیدن خیلی بهتر بوده و نمی دونستم. مگه نه هواپيمايي وارش جون؟ هاج و واج به این مرد ریش سفید نگاه می کردم.
چشم هاتون روی مهره های هواپیمایی وارش مشهد باشه
هواپیمایی وارش ترمینال طبق معمول مثل همیشه سرد جوابش رو داد: -دوست ندارم چشم هاتون روی مهره های هواپیمایی وارش مشهد باشه، فهمیدی؟ مرد ریش سفید دست هاش رو به هم زد و در حالی که سعی می کرد ضایع شدنش رو بروز نده گفت: - ای بابا، مگه من چی گفتم هواپیمایی وارش چطوره جان؟ به هر حال، اومدم بهتون بگم امیدوارم خوش بگذره! ولی باید دقیقه ای هواپیمایی وارش تلفن رو تنها بزارید و تشریفتون رو ببرید باال، به دیدار هواپیمایی وارش ترمینال خان. این رو گفت و رفت سمت زوج های دیگه... حاال نه که ما زوجیم و اونا هم زوجن. البته خوب اسم دیگه ای نمیتونم روش بزارم. هواپیمایی وارش چطوره بلند شد و رو کرد بهم و گفت: - از جات تکون نخور تا برگردم، باشه؟ یهو بدنم لرز گرفت. از اونورم کنجکاویم برای شناخت اون مرد ولم نمی کرد. بلند شدم و گفتم: - اما...منم با هواپیمایی وارش ترمینال چنده ببر. اخم کرد و گفت:
- نمیتونم، دوست داری با هاش روبرو بشی؟ شونه ای تکون دادم و گفتم: - بهتر از اینکه اینجا، در نگاه چندین چشم ناپاک باشم. کمی مکث کرد و بعد گفت: - باشه، اما فوضولی... گفتم: - نمی کنم. قول میدم. دست هاش رو تو جیبش گذاشت و گفت: - دنبالم بیا. مثل جوجه های ترسو دنبالش رفتم. ازپله های طالیی باال رفتیم و به یک راهروی نسبتا تاریک رسیدیم. بدون هیچ حرفی راهرو رو نگاه کردم. اینجا هم مثل عمارتیه که فعال توش حبس شدم، هست. رفتیم سمت یک در که یهو هواپیمایی وارش چطوره ایستاد و بهم نگاه کرد و گفت: -همین بیرون وایستا. هواپیمایی وارش مشهد کارم تموم شد میام.