که زنگ در بصدا در اومد سمت سایت همسریابی مطمئنات رفتم سایت همسریابی مطمئن ترین تصویر چیزی دیده نمیشد گوشی رو برداشتم و جواب دادم: _ بله؟؟
بفرمایید سایت ازدواج و همسریابی مطمئن نفس عمیقی کشیدم
_ باز کن متعجب به چهره ای که مقابلم نقش بست نگاه کردم شدنِ در قرار دادم و زمزمه کردم: دستمو باال آوردم و روی دکمه ی باز _ بفرمایید سایت ازدواج و همسریابی مطمئن نفس عمیقی کشیدم و گوشی رو روی سایت همسریابی مطمئنات گذاشتم و رو به بچه ها گفتم: _ برید سایت همسریابی مطمئن ترین اتاقتون بچه ها مهمون داریم اونجا بمونید تا صداتون نزدم نیاید بیرون باشه؟؟ سری تکان دادند و به اتاق رفتند مانتو و شالمو پوشیدم و درو باز کردم سایت همسریابی مطمئنه و زنمو به همراه علی وارد شدند مشغول خوش و بش باهاشون شدم و تعارف کردم بنشینند زنمو نگاهش دور و اطراف خونه چرخ خورد و گفت: _ جای مادرت خالیه آه عمیقی کشیدم و برای پذیرایی به آشپزخونه رفتم با سینی چایو خرما به پذیرایی برگشتم و گفتم: _ قدم رنجه کردین چی شده به من سر زدین؟؟ سایت همسریابی مطمئنه: _ بد کردیم اومدیم از تنهایی درت بیاریم؟؟
_ تازه از حموم اومده سری تکان داد و مثل مادرش به اطراف خونه چشم دوخت سایت همسریابی مطمئنه از چاییش جرعه ای نوشید و گفت: _چند روزیه علی دستش تو یه کاری بند شده با کالفگی گفتم:
_ به سالمتی موفق باشه باز جرعه ای نوشید و گفت: _ مادرتو رحمت کنه .زن خوبی بود و باز من بی حوصله جواب دادم: _ ممنونم همه ی رفتگانو بیامرزه سایت همسریابی مطمئنات اشاره ای به زنمو کرد زنمو به خودش اومد و تو کیفش دست برد و پاکتی بیرون کشید و مقابلم گرفت متعجب گفتم: _ این چیه؟؟ زنمو: _ بازش کن نفس عمیقی کشیدم و با تردید پاکتو گرفتم و بازش کردم یه روسری سفید و یه قواره چادر رنگی سفید و نقره کوب . متعجب به سایت همسریابی مطمئن نی نی سایت و زنمو خیره شدم و گفتم: _ اینا برای چیه؟؟ دیگه بهتره از عزا دربیای لبمو به دندون گرفتم و در حالی که سعی در کنترل خودم داشتم پاکتو روی میز گذاشتم و گفتم: _ ممنون من راحتم زنمو: _ رو حرف سایت همسریابی مطمئن حرف نزن صالحتو میخواد نیشخندی روی لبام جا خوش کرد و گفتم: _ خودم تصمیم میگیرم کِی از عزا در بیام راضی به زحمت شما نیستم زنمو پشت چشمی نازک کرد و گفت: _ بفرما آقا اینم از رفتار برادر زاده ات سایت همسریابی مطمئن نی نی سایت دستی به سیبیلش کشید و رو به من گفت:
بپوش سایت ازدواج و همسریابی مطمئن
_ بپوش سایت ازدواج و همسریابی مطمئن .شگون نداره زیاد سیاه تنت کنی تو جوونی دلتو غصه دار نکن نمی فهمیدم این اصرار بیجاشون بخاطر چیه پاکتو هول دادم سمت زنمو و گفتم: نمیتونم قبول کنم. زنمو اخمی کرد و گفت: _ وا چرا؟؟ چهلِ مامان صبر کنم من با این لباسای مشکی مشکلی ندارم. _ به خودم قول دادم تا زنمو رو ترش کرد و گفت:
_ ببین سلما رفتی َسر َسَرکی با اون مرتیکه ازدواج کردی و بچه دار شدی سایت همسریابی مطمئن هیچی بهت نگفت طالق گرفتی هیچی نگفت دخترتو قایمکی برداشتی واسه خودت باز سایت همسریابی مطمئن ساکت موند .باز با اون پسره ازدواج کردی سایت همسریابی مطمئن حرفی نزد حاالم که طالق گرفتی دخالتی نکرد ما که بد تو رو نمیخوایم الآنم اگه اومدیم اینجا بخاطر خودته سایت همسریابی مطمئن نی نی سایت دوست نداره بعد از مرگ مادرت بی کس و بی پشت بمونی علی رو راضی کردیم تا بیاد باال سر تو و بچه ات بمونه بچه ام رو حرفم نه نیاورد ما به فکر خوشبختی تو هستیم حاالم ناز نکن این روسری رو بذار سرت و بگو مبارکه دیگه اینبار مثل دفعه پیش دست بردار نیستیم یکی باید باال سرت باشه یا نه؟؟ معطل نکن پاشو این روسری رو بنذاز سرت سایت همسریابی مطمئن نی نی سایت با عاقد حرف زده زنگ میزنه میاد همین امشب عقدتون میکنه خیال ما هم از بابت تو راحت میشه.
چاره ای نبود نفس عمیقی کشیدم و از جام بلند شدم سایت ازدواج و همسریابی مطمئن و زنمو با کنجکاوی پرسیدن: _ کیه؟؟