نگاه نگران و پر ترس کانال همسریابی ازدواج دائم مشهد و کانال همسریابی ازدواج دائم رایگان رو که دیدم متوجه شدم همش خواب بوده. هردو رو محکم به خودم فشردم سردرد بدی سراغم اومده بود بیتا با عجله وارد اتاق شد:
_ چیشده سلما؟؟ همینطور که نفس نفس میزدم گفتم: _ خواب بدی دیدم بیتا. جلو اومد: _ آروم باش عزیزم.حمید تازه برگشته میگه امیرسامو پیدا کرده که کنار دریا بوده _ خب پس چرا امیرو نیاورده؟؟ _ آخه کانال همسریابی ازدواج دائم تلگرام ازش خواسته تنهاشون بذاره حمیدم برگشته خونه. سرم با این حرف بیتا سوت کشید: _ چی؟؟؟ تنهاشون گذاشته؟؟ .نه نباید این کارو میکرد با عجله از تخت پایین اومدم و بی توجه به کانال همسریابی ازدواج دائم مشهد و کانال همسریابی ازدواج دائم رایگان پالتو پوشیدم و سرسری شال روی سرم انداختم و به سمت حیاط دویدم صدای بیتا به گوشم رسید: _ سلما جان کجا؟؟ صبر کن با حمید برو .سلماااااااااااا. باز توجهی نکردم و دوان دوان از حیاط خارج شدم. گاهی روی کانال همسریابی ازدواج دائم سر میخوردم ولی مهم نبود. با عجله جلوی اولین کانال همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار گرفتم و سوار شدم درسو خوب بلد نبودم
فقط گفتم بره دریا داشتم از استرس جون میدادم: _ ینی چی شده الآن؟؟
امیدوارم بحثشون نشده باشه خواب بدی که دیدم، انرژی منفی بهم میداد واااای انقدر هول بودم حتی کیف پولمو هم برنداشتم. دقایقی به سختی گذشت تا ماشین ایستاد کمی جلوتر ماشین کانال همسریابی ازدواج دائم تلگرام
به چشمم خورد با عجله پیاده شدم و رو به مرد راننده گفتم:
_ منتظر باشید لطفا. سری تکان داد که به سمت دریا دویدم به سختی خودمو به امیرسام رسوندم تنها بود و خیره به اعماق دریا نفس نفس میزدم گلو و قفسه ی سینه ام بدجور درد میکرد با هول گفتمامیر؟؟ حالت خوبه؟؟ طوریت نشده؟؟ خوبی؟؟ مقابلش ایستادم و نگاهش کردم داشت کانال همسریابی ازدواج دائم و موقت نازیار میکرد وااای ینی چیشده؟؟ دوباره گفتم: _ امیرجان اتفاقی افتاده؟؟
چرا ناراحتی؟؟امیر حالت حرف بزن باز سرم تیر کشید مستقیم نگام کرد و زمزمه کرد: _ تموم شد _ چی تموم شد؟؟ _ همه چی _ وای امیر درست حرف بزن بگو ببینم کانال همسریابی ازدواج دائم تلگرام هم اینجاست؟؟ماشینش که اینجاس خودش کو؟؟
روی کانال همسریابی ازدواج دائم رایگان افتاده بود
_ بود الآنم هست ولی دورتر _ یعنی چی؟؟ کجا رفت؟؟ چشمم به پالتویی که روی کانال همسریابی ازدواج دائم رایگان افتاده بود، خیره موند و کمی اونطرف تر قطره های سرخ خون بود که روی کانال همسریابی ازدواج دائم ریخته بود و جای پاهایی که روی برف به خوبی دیده میشد با ترس گفتم: _ دعواتون شده؟؟؟ سرتکان داد که گفتم: _ طوریت نشده؟؟ به عالمت نفی سر تکان داد کالفه شدم و کمی صدامو باال بردم و گفتم: _ به منم بگو چیشده مُردَم از دلشوره و نگرانی.بهت تسلیت میگم مات و مبهوت گفتم: _ چی؟؟ _ کانال همسریابی ازدواج دائم مشهد مرد یه لحظه حس کردم هنوز دارم خواب میبینم کمی به اطراف نگاه کردم، سوز بدی به صورتم خورد و باعث شد بفهمم خواب نیستم دوباره گفتم: _ تو چی گفتی؟؟
_ گفتم کانال همسریابی ازدواج دائم اصفهان مُردِه .اون الآن ته دریاست. مات نگاهش کردم دیدم تار شد و باز یاد خوابم افتادم و بی اراده به دستای امیرسام خیره شدم و نالیدم: _ کانال همسریابی ازدواج دائم اصفهان کجاست؟؟ مات و مبهوت به دریا خیره شد و گفت: _ اونجا تمام خون تو رگام یخ بست انگار یه مرگ تدریجی به سراغم اومد ..اما نگاهمو به در یا دوختم و داد زدم: _ چکارش کردی؟؟ امیر تو چکار کردی با کانال همسریابی ازدواج دائم اصفهان؟؟ _ خودش خواست خودش اشکام با شدت روی گونه های یخم سر خورد و دیوانه وار فریاد زدم: _ من کانال همسریابی ازدواج دائم شیراز میخوام دیوونه ..تو با کانال همسریابی ازدواج دائم شیراز چیکار کردی؟؟ چکارش کردی؟؟.. روانی بعد بسمت دریا دویدم و دیوانه وار فریاد زدم
_ پیماااااااااااان. و صدام چندین بار تو گوشم پیچید زجه می زدم وبه سمت دریا می دویدم یهو یکی منو از پشت گرفت و هولم داد نگاه کردم حمید بود که منو تو بغل امیرسام انداخته بود و خودش رفت تو دل دریا اونقدر جلو رفت که از دیدم پنهان شد
طولی نکشید که پلیسا و آمبوالنس و نیروی دریایی اونجا رو پر کردند همه از طرفی دنبال پیدا کردن کانال همسریابی ازدواج دائم شیراز بودند ولی کانال همسریابی ازدواج دائم تهران وای کانال همسریابی ازدواج دائم تهران چی به روزم آوردی داغ دیدنتو تا ابد به دلم گذاشتی کانال همسریابی ازدواج دائم تهران عشقه فراموش نشده ی من .عشقه تکرار نشده ی من حاال تو رو از کی بخوام؟؟
روی کانال همسریابی ازدواج دائم چمباتمه زده بودم
روی کانال همسریابی ازدواج دائم چمباتمه زده بودم و فقط زار میزدم زجه میزدم و داد میزدم هیچکس نمیتونست آرومم کنه پلیسا امیرسامو برده بودن و سوال پیچش میکردند حمید رو از دریا بیرون کشیدن و حاال داشت میلرزید و خودشو بغل گرفته بود .. گاهی به پیشانیش ضربه میزد و کالفه راه می رفت دیدن بی تابی حمید، حالمو بدتر کرد و شروع کردم به سر و صورتم زدن، دستام حس نداشت ولی نمیدونم چطور اونقدر محکم به خودم میزدم. کانال همسریابی ازدواج دائمرو چنگ می زدم، میزدم تو سرم، حالمو نمی فهمیدم .فقط بخاطر این داغ دیوونه شده بودم