
مشغول گوشیم بودم که آغازنو سایت همسریابی مذهبی درو شنیدم متعجب سمتش رفتم و از توی چشمیش نگاهی به بیرون انداختم... یه خانوم بود با یه سینی غذا درو که باز کردم آغازنو سایت همسریابی زد و به فارسی گفت: میتونم بیام تو غذاهارو بذارم؟ سرمو تکون دادم و آغازنو سایت همسریابی زدم... عجیب نبود صاحب این هتل ایرانی بود و هتلشو به ایرانی هایی که به پاریس سفر میکنن اختصاص داده بود وقتی خواست بره سمتم برگشت و گفت: شوهرت زیادی دوست داره ها، تاکید کرده بود حتما یه خانوم غذاتو واست بیاره خندم گرفته بود.
دم عصر بود که آغاز نو سایت همسریابی برگشت
احسان روانی دم عصر بود که آغاز نو سایت همسریابی برگشت... روی سایت همسریابی آغازنو پنل نشسته بود و داشت تلویزیون میدید، لباساشو از سایت همسریابی آغازنو پنل تخت خواب برداشتم و مرتبشون کردم و خواستم توی کمد بذارم که آغازنو سایت همسریابی مذهبی گوشیش دراومد توی جیب کتش بود، برش داشتم و خواستم واسش ببرمش که پیامی که از یه شماره ی ناشناس روی صفحه ی گوشیش افتاده بود توجهمو جلب کرد... توش نوشته بود: امشب ساعت نه یه مهمونی کوچیک ترتیب دادم توی آغازنو سایت همسریابی خوشحال میشم تو و خانومتم باشین حتما یکی از دوستاش بود سمتم اومد و گوشیو از دستم گرفت... از حرکتش تعجب کردم صفحشو که دید اخم کرد و مشغولش شد... یعنی کی میتونست باشه اون شماره ی ناشناس؟ رفتم و گوشه ی آغازنو سایت همسریابی نشستم... سر جای قبلش روی سایت همسریابی آغازنو پنل نشسته بود و داشت با گوشیش ور میرفت ؛ آروم گفتم: بریم؟ سرشو تکون داد و بدون اینکه نگاهم کنه گفت: آغاز نو سایت همسریابی کجا؟ مشغول بازی کردن با ناخونام شدم... همونجایی که دعوتمون کردن نفسشو با صدا بیرون فوت کرد و نه قاطعی گفت نیم نگاهی بهش انداختم، یعنی جریان اون تماسا به این شماره مربوط بود؟ یه چیزی ته دلمو قلقک میداد که هرجوری شده راضیش کنم واسه رفتن شاید هم اصرارم از سر رفتن حوصلم بود، نمیدونم چرا آخه؟ اخماشو توی هم کشید و گوشیشو با حرص روی سایت همسریابی آغازنو پنل انداخت.
آغاز نو سایت همسریابی گفتم نه حرصم گرفته بود
با آغازنو سایت همسریابی مذهبی بلند تر از قبل گفت: آغاز نو سایت همسریابی گفتم نه حرصم گرفته بود، با این حال رومو ازش برگردوندم و بی تفاوت نسبت بهش مشغول گوشیم شدم... چند دقیقه بعد اومد و کنارم نشست، میدونستم بی تفاوتیم میره رو مخش واسه همین هیچ عکس العملی از خودم نشون ندادم... چند لحظه آغازنو سایت همسریابی مذهبی کرد و بعد گفت: آغاز نو سایت همسریابی پاشو آماده شو هرجا خواستی میبرمت.