صدر صد همسر موقت هلو خونمون رو رنگین می کنه!
بهشون چشم دوختم. خیلی ضایع حرکت می کردن! اگه کسی متوجه ی رفتار اینا بشه، صدر صد همسر موقت هلو خونمون رو رنگین می کنه! نمی تونستم از این فاصله با همسریابی موقت هلو ارتباط ذهنی برقرار کنم! چون همسر موقت هلو اقیانوس ها با قدرتش امواجی رو ایجاد کرده که کسی نتونه زیر اب با هم ارتباط برقرار کن! برای همین خودم رو به همسریابی موقت هلو رسوندم! بدون این که لبانم را از هم باز کنم؛ داخل ذهنم زمزمه می کنم - اگه اینطوری بخواین حرکت کنید مرگتون حتمیه! - می گی چیکار کنیم؟! من یه خون اشامم تنها کاری که توش موفقم خون خواریه! ما که مثل تو جادوگر نیستیم که بشه به راحتی خودمون رو با محیط اطرافمون وقف بدیم! حق با همسریابی موقت هلو.
سایت موقت هلو تو کار خودش ماهره!
سایت موقت هلو تو کار خودش ماهره! به سختی به مرکز رسیدیم! همش استرس این رو داشتم که نکنه اتفاقی برای بقیه بیفته! با صداش بهش چشم دوختم موقت هلو - نگاه چه دختراشون خوشگل و نازن! پسره ی حیض با عصبانیت نگاش ک ردم با دیدن چهره ی قرمز شدم پوزخندش رو هدیه کرد!! با صدای بلندی فریاد زدم - جاسوس! جاسوس! همگی با تعجب ترس نگامون می کردن همه ی پریان با ترس به عقب رفتن برسام با عصبانیت بهم نگاه کرد صداش رو از زیر دندون های قفل شدش شنیدم. - همیشه می دونستم تو یه آدم عوضی هستی الفینا با ترس به اطرف نگاه می کرد. با فریادی که من کشیدم صیغه موقت هلو موقت هلو صدام رو شنید! و به سرعت موقت هلو رو به سراغ بچه ها فرستاد!
صیغه موقت هلو
هلو موقت ازدواج محافظ های هلو موقت ازدواج و همسر موقت هلو هستند! همگی تو محاصره بودن! صیغه موقت هلو - فقط دعا کن زنده از این جا خارج نشم! فقط دعا کن! با تهدیدی که کرد دلم لرزید، صیغه موقت هلو برگشته بود به جلد اولیش! جلدی که همه رو به لرزه می انداخت!! با صدای لرزونم که تنها دلیلش ترس از بچه ها بود فریاد زدم. - منتظر چی هستید؟! بگیریدشون، تا فرار نکردن! هلو موقت ازدواج با نیزه های چهار تیغه شون، که می شد حدس زد خیلی تیز هستن! آروم آروم اما به حالت تهاجمی! به سمتشون هجوم اوردن. سایت موقت هلو از عصبانیت؛ چشمای خوش رنگ ابیش هر لحظه تیره تر از قبل می شد!
سایت ازدواج هلو موقت
هلو موقت ازدواج به دوره نیزه هاشون رو سمت بچه ها گرفته بودن. تکون کوچیکی برای فرار، مصادف با زخمی شدنشون بود. و اینم اصلا خوب نبود! بچه ها رو با با زور به سمت قصر به حرکت در اوردن. سرعتشون زیاد بود و این برای این ها که تازه پری شدن راحت نیست!! سریع خودم رو بهشون رسوندم، تا باهاشون همراه شم یکی از هلو ازدواج موقت گفت: - پری کجا می یای؟! اول کمی من من کردم اما بعدش گفتم: - من فهمیدم اینا جاسوسن! - خب ؟ - پس حق دارم باهاتون بیام ؛ برای هلو ازدواج موقت جایزم؟ هلو ازدواج موقت سرش رو پایین انداخت! این یعنی موافقت کرده، تا همراهشون برم! نگاه خشمگین سایت موقت هلو رو احساس کردم! می ترسیدم بهش نگاه کنم!!
می ترسیدم بازم حرفی بزنه که قلبم رو به درد بیاره! با احساس گرمای زیادی چند نفس عمیقی کشیدم! اونقدر گرمم شد که احساس خفگی پیدا کردم! این گرمای یهویی خیلی غیر طبیعی بود. زیر هلو ازدواج موقت همیشه دما یک حالته، و هیچ وقتم گرم نمی شه! البته تا این حد. شکاکی رو گذاشتم کنار و به محیط اطرافم چشم دوختم. زیر هلو صیغه موقت واقعا مکانی زیبا و رویایی، و غیر قابل توصیفه! به عروس هلو صیغه موقتی کوچک و بزرگ نگاه می کردم. یکی از یکی زیبا تر! بعضی هاشون مانند گل بودن! گلبرگ ها مخلوطی از رنگ سفید و آبی! که پایین این موقت هلو قسمتی برآمده به رنگ قرمز قرار داشت، اگه اشتباه نکنم سر عروسی هلو صیغه موقت بوده.