سایت ازدواج دائم نازیار دوستشان است!
ما به این نیزه نیاز داریم ؛ برای نجات دنیا! وقتی کارمون تموم شد می ذارم سر جاش. .. به سرعت از اتاق خارج شدم. و به سمت بچه ها به پرواز در اومدم! قبل از اینکه سایت ازدواج نازیار و سایت ازدواج دائم نازیار رو بکشه باید برم پیشش!! دیگر صبرش به سر آمده بود. دلش خون می خواهد! نه از خون های معمولی! بلکه خون الف مقابلش را می خواهد! برایش مهم نیست، که این الف، سایت ازدواج دائم نازیار دوستشان است! تنها خوردن خونش مهم است!!! دگر نمی تواند غریضه ی خون خوارش را مهار کند! دگر نمی تواند جلوی خودش را بگیرد! با تمام توانش، دستانش را پایین می آورد. با شنیدن صدایی، که در اثر خورد شدن زنجیر های دستانش است. دوست قدیمی اش، و مشَک خونش! به او می نگرند.
ورود به سایت ازدواج نازیار باز هم کمک می خواهد!
سایت ازدواج دائم نازیار با ترس اسمش را بر روی لبانش می آورد. - را...را...سایت ازدواج نازیار. .. تو. .. خوبی ؟! صدای نمی شنود! انگار الف مقابلش، روی سایلنت قرار دارد! فقط لرزش را می بیند! سایت ازدواج نازیار آرام به سایت ازدواج دائم نازیار نزدیک می شود. ورود به سایت ازدواج نازیار با ترس برسام رو صدا می کند برسام - لعنتی!!! نمی تونم از این بند خلاص شم!! ورود به سایت ازدواج نازیار باز هم کمک می خواهد! از کسی که قصد دارد خونش را بمکد!! سایت ازدواج نازیار به ورود به سایت ازدواج نازیار نزدیک می شود. دستش را به داخل موهای پریشونش می برد؛ و به یک باره موهایش را به عقب می کشد! ورود به سایت ازدواج نازیار با جیغ کوتاهی سرش را به عقب خم می کند!
نگاه سایت نازیار ازدواج موقت بر روی او می ماند.
نگاه سایت نازیار ازدواج موقت بر روی او می ماند. دو دل است خونش را بخورد یا نه! ؟ یه حسی نمی گذارد. دندانش را بر گردنش فرو کند! سرش را عقب می آورد. دستانش را بر روی سرش می گذارد! و بر روی زمین می نشیند! بد جوری ضعف کرده است! غذا می خواهد، به حرکت در می آید! با هر بار تکان خوردن عقربه به شکل اولیه ی خودش در می آید! صدای ساعت او را در اغوش می گیرد! سایت ازدواج یابی نازیار، موهای صاف شده اش، به روی هوا می روند. تاک، چشمانش، تیره می شوند! سایت ازدواج یابی نازیار، نیمه عریان می شود! تاک، باله هایش محو می شوند! سایت ازدواج یابی نازیار، دگر نمی تواند نفس بکشد! تاک، چشمانش بر روی هم می روند. .. برسام فریاد می زند - سایت نازیار ازدواج موقت!!! جوابی نمی دهد! دوباره صدایش می کند - سایت نازیار ازدواج موقت. .. بازم جوابش را نمی دهد! مانند نوجوانی هایش دلش خون می خواهد!
الان دگر مهم نیست، خون جهنده باشد یا خیر!! الان دیگر برایش مهم نیست ؛ خون الف باشد!! فقط خون می خواهد. .. برای نجات جانش خون می خواهد!! نفسش آرام کم می شود! چهره اش، با عقربه ی ثانیه شمار بر روی دیوار، به حرکت در می آید! با هر بار تکان خوردن عقربه به شکل اولیه ی خودش در می آید! صدای ساعت او را در آغوش می گیرد! سایت ازدواج نازیارد، موهای صاف شده اش، به روی هوا می روند. تاک، چشمانش، تیره می شوند! سایت ازدواج نازیارد، نیمه عریان می شود! تاک، باله هایش محو می شوند! سایت ازدواج نازیارد، دگر نمی تواند نفس بکشد! تاک، چشمانش بر روی هم می روند. .. برسام فریاد می زند. - سایت نازیار ازدواج موقت!!! جوابی نمی دهد! دوباره صدایش می کند. - رامتین. .. بازم جوابش را نمی دهد!