سایت همسریابی موقت هلو


بلیط هواپیما ارزانترین به کیش

بلیط هواپیما ارزانترین با صدای آرامی گفت: -بهت گفته بودم؟ بلیط پرواز ارزانترین متعجب پرسید: -چیرو؟! بلیط هواپیما ارزانترین لبخند بر لب نشاند

بلیط هواپیما ارزانترین به کیش - بلیط هواپیما


خرید بلیط هواپیما ارزانترین

سینا سعی کرد لبخند شیطانی که روی لبش جا خوش کرده را پنهان کند و موفق هم شد سپس گفت: -م یدونی که من دیگه کاری به این دختر ندارم، درگیر محموله جدیدم که باید به روس ها تحویل بدیم و.... بلیط هواپیما تهران مشهد ارزانترین لباس عوض کرده روی تخت نشسته بود.

کالفه شماره پریا را گرفت. پریا پس از چند بوق پاسخ داد:

بلیط هواپیما تهران مشهد ارزانترین لبخندی زد

-سالم خوشگله. بلیط هواپیما تهران مشهد ارزانترین لبخندی زد و گفت: -سالم عزیزم رسیدی خونه داییت؟

پریا با خنده گفت: -آره عزیزم نگران نباش، پسرخالهام هم همینجاست داشتم با اون حرف میزدم، گله میکرد که چرا این چند روز نرفتم دیدنش و اول اومدم پیش تو. بلیط هواپیما تهران مشهد ارزانترین خندید و گفت: -چقدر حسود! من از همه واجبترم چند وقت بود که هم دیگه رو ندیده بودیم پس بگو حسودی رو بذار کنار، سالم هم برسون. -باشه عزیزم خب تو خوبی؟

-آره عزیزم خوبم، مزاحم نمیشم سالم برسون فعال . پریا متعجب از یهویی کردن ستاره گفت: -عزیزم. خودش را روی تخت پرت کرد و خیره شد به سقف اتاقش. دلش گرفته بود، دلتنگی بیرحمانه خنجرش را در قلبش فرو کرده بود و بغض راه گلویش را بسته بود. چندساعتی در همان حالت مانده بود که چند تقه به در اتاقش خورد. روی تخت نشست سرش کمی گیج رفت. شال خاکستری رنگ را روی سرش انداخت لباسش را مرتب کرد و با صدای گرفته گفت: -بفرمایید. در باز شد و بلیط هواپیما ارزانترین چارتر سینی به دست وارد اتاق شد. لبخندی زد و گفت: -سالم خانوم. ستاره گفت: -سالم چیشده؟!

بلیط هواپیما ارزانترین چارتر با پایش در اتاق را بست و ب یحرف لبه تخت نشست و سینی غذا را وسط خودش و ستاره گذاشت و گ  غذایه دخترخانوم تخس نیومد پایین غذاش رو بخوره منم مجبور شدم به دست راهی اتاقش بشم که باهم شام بخوریم. ستاره خندید و گفت: -آخه من گرسنه ام نیست بلیط هواپیما ارزانترین چارتر لب پایینش را گاز گرفت و درحالی که قاشق و چنگال را بر میداشت گفت: بلیط هواپیما ارزانترین قیمت آی، آی خانوم اینجا باید هروعده غذاتو کامل بخوری وگرنه دست به کار میشه و خودش برات لقمه میگیره. و چشمکی زد که ستاره از خجالت لپ هایش گل انداخت و گفت: -ببخشید توی زحمت افتادی. مجبورا قاشق و چنگال را برداشت و شروع به خوردن خورشت قیمه کرد. بلیط هواپیما ارزانترین قیمت راضی سرش را تکان داد و مشغول شد. سکوت اتاق را صدای برخورد قاشق و چنگال شکسته بود. غذایشان که تمام شد بلیط هواپیما ارزانترین قیمت گفت: -خوبی ؟

-آره تو چی؟ ارزانترین بلیط هواپیما در چشمان ستاره خیره شد. ستاره سرش را پایین انداخت ارزانترین بلیط هواپیما گفت: -فردا میرم! ستاره تند سرش را باال آورد و گفت: -اما تازه اومدی کجا میری؟ ارزانترین بلیط هواپیما لبخند خسته ای زد و گفت: -امروز فقط برای دیدن تو اومدم، یه سفر کاری میرم کا نادا. ستاره پریشان گفت: -کی برم یگردی؟ پس من چیکار کنم؟! بلیط پرواز ارزانترین سریع گفت: هفته نگران نباش، توی نبودم هیچ اتفاقی نمیفته اینجا جات امنه؛ یک میمونم و برمیگردم. ستاره آب دهانش را قورت داد و گفت: -باشه تا وقتی برگردی من از خونه بیرون نمیرم. بلیط پرواز ارزانترین لبخند زده گفت: -آفرین دختر خوب، خونه پر از نگهبانه هیچ مشکلی پیش نمیاد ستاره سرش را تکان داد و بلیط هواپیما ارزانترین خیره دلبرکش ماند و با خود گفت" گرمکن مشکی و ت یشرت مشکی حسابی به این بشر میاد، اصال هرچی بپوشه بهش میاد". بلیط هواپیما ارزانترین با صدای آرامی گفت: -بهت گفته بودم؟ بلیط پرواز ارزانترین متعجب پرسید: -چیرو؟! بلیط هواپیما ارزانترین لبخند بر لب نشاند و کمی به سمت بلیط هواپیما مشهد ارزانترین خم شد و زوایای صورت بلیط هواپیما مشهد ارزانترین را از نظر گذراند و در آخر خیره به چشم هایش گفت: -همه ی دنیای من خالصه میشه توی چشم های تو! وقتی به چشم هات خیره میشم غرق آرامش میشم! بلیط هواپیما مشهد ارزانترین سرش را پایین انداخت و لب گزید. خجالت امانش را بریده بود. چه اعتراف قشنگی! بلیط هواپیما ارزانترین خندید و گفت: -هیچ وقت چشمهات رو ازم نگیر. خرید بلیط هواپیما ارزانترین قیمت تاحدامکان سرش را پایین انداخته بود و خجالت میکشید سرش را باال بیاورد.

بلیط هواپیما ارزانترین چارتر با خنده سرش را تکان داد

بلیط هواپیما ارزانترین چارتر با خنده سرش را تکان داد و از جای برخاست و سینی به دست قصد خروج کرد.

در را باز کرد و به سمت خرید بلیط هواپیما ارزانترین قیمت برگشت و گفت: -در رو قفل کن. خرید بلیط هواپیما ارزانترین قیمت سرش را باال آورد و لب زد: -بهت اعتماد دارم! بار دیگر آرامش در وجودش رخنه کرد لبخندی از ته دل زد و گفت: میدونم اینطوری خیال من راحتتره، من فردا ساعت 5 صبح پرواز دارم. اون ساعت خوابی پس مواظب خودت باش توی این مدت از خونه بیرون نمیری حتی همراه نگهبان ها.

مطالب مشابه


آخرین مطالب