سایت همسریابی موقت هلو


بلیط چارتر استانبول

بلیط چارتری تهران استانبول خانم .مثل چشات ازش مراقبت کن. بلیط چارتری تهران استانبول که چرتش پریده بود با اخم به بلیط چارتر گفت: _پسر جون خود تورو هم من

بلیط چارتر استانبول - بلیط


بلیط چارتر پرواز

بلیط چارتر استانبول به تهران به افسوس سری تکان داد و گفت: _خیر سرت مادرشی .اینطور هواشو داری؟؟ فعال که بلیط چارتر تهران استانبول شده مادرش و مهری هم دایه اش نمیفهمم نقش شما این وسط چیه  بلیط چارتر کیش که متوجه کنایه او شده بود با حرص گفت: _باورم نمیشه هنوز هیچی نشده داری به من کنایه میزنی بلیط چارتر استانبول به تهران یادت باشه قرارمون چی بود .تو قرارمون نیش و کنایه نداشتیم  بلیط چارتر استانبول به تهران نیشخندی زد و گفت: _همه این چیزا بخاطر خودته .تو بودی که منو وادار به این ازدواج کردی تا صاحب فرزند بشم .منکه بچه نمیخواستم اما حاال که یکیشو دارم دلم میخواد واسش مادری کنی به اندازه همون اصرارای بی حدت واسش مادری کن. بعد از گفتن حرفهایش بسمت پله ها رفت که بلیط چارتر کیش داد زد: _بلیط چارتر هواپیما .این آخرین باریه که با اون دختر روبرو میشی فهمیدی چی گفتم؟

بلیط چارتر هواپیما بسمتش برگشت و گفت: _آخرین بار؟؟؟

بلیط چارتر هواپیما بسمتش برگشت و گفت: _آخرین بار؟؟؟

من فکر نمیکنم آخرین بار باشه  بلیط چارتر چیست با چهره ای برافروخته به او خیره شد که بلیط چارتر با نیشخند گفت: _روز طالق هم قراره با هم روبرو بشیم اینطور نیست؟ بلیط چارتر چیست چهره اش باز شد و با لبخند خاص خودش که گوشه ی لبش به همراه یکی از ابروهایش باال میرفت گفت: _از این شوخی هات خوشم میاد. و چشمکی زد که بلیط چارتر دستی تکان داد و از پله ها سرازیر شد.

سراغ گهواره بلیط چارتر هواپیما که گوشه ی دیوار تعبیه شده بود رفت پسرش را غرق خواب دید .خم شد و به آهستگی دست کوچک پسرش را بوسید و رو به بلیط چارتر تهران استانبول که در حال چرت زدن بود گفت:

_حواست بهش باشه بلیط چارتری تهران استانبول خانم .مثل چشات ازش مراقبت کن. بلیط چارتری تهران استانبول که چرتش پریده بود با اخم به بلیط چارتر گفت: _پسر جون خود تورو هم من بزرگ کردم .تو الزم نیست به من کار یاد بدی یمان قهقه ای زد و لپ گوشت آلود بلیط چارتری تهران استانبول را کشید و بطرف در خروجی رفت که صدای متعجب و حرصی بلیط چارتر تهران استانبول را شنید: _پسره دیوونه شده  بلیط چارتر که حس شادمانی در وجودش احساس میکرد دوباره با بی خیالی خندید و بسمت اتومبیلش رفت  خودش هم معنی سرحال بودنش را نمیفهمید ولی ته دلش شور و هیجانی برای دیدار با سلما حس میکرد  همینکه براه افتاد وسوسه شد سراغ سلما برود و به بهانه رساندنش به محضر از کنجکاوی که این اواخر گریبان گیرش شده بود خالصی پیدا کند.

این اواخر چیزهایی به خاطرش می آمد که سلما هم درش وجود داشت واین فکر که سلما در گذشته اش نقشی داشته او را حسابی کنجکاو کرده بود. همینکه مقابل خانه رسید سلما را چند قدم جلوتر دید که به سمت انتهای خیابان میرود. دستش را روی بوق گذاشت و چند بوق پی در پی زد اما سلما اهمیتی نداد. پایش را روی پدال گاز گذاشت و جلو رفت.و کنار او توقف کرد . به مقابلم چشم دوختم که براه افتاد.دستامو استرس وار در هم میپیچیدم و از بودنش حسابی هول بودم، قلبم تند میزد وگونه هام گر گرفته بود، منقلب بودم.کاش زودتر به محضر برسیم بلکه ازاین مخمصه نجات پیدا کنم. صداشو شنیدم: _یه سوال داشتم، میدونم پرسیدنش شاید خنده دار باشه ولی مجبورم. زیرچشمی نگاش کردم وگفتم: _چه سوالی؟ نگاهشو بهم انداخت وگفت: _منو تو قبال هم باهم روبرو شدیم؟بروهام ازشدت تعجب باالرفت وچشام گرد شد.این چه سوالیه آخه حتی حاال که روبند ندارم بازهم منو نمیشناسه واین سوال مسخره رو میپرسه.حتم دارم اون قصد اذیت کر دنمو داره، آره میخواد کنایه بزنه، منو به تمسخر گرفته. باحرص نگاهمو به بیرون دوختم وحرفی نزدم. دوباره پرسید: _سوالم جوابی نداشت؟ سری تکان دادم وبه همراه نیشخندی گفتم: _منو مسخره میکنید نه؟ به ابروهاش چینی داد وگفت: _مسخره؟نه به هیچ وجه، چطور؟ _این چه سوالیه که میپرسید؟ دستشو به کنار پنجره تکیه زد وگفت: _نمیدونم میدونی یا نه من چندسال پیش طی یه تصادف حافظه مو ازدست دادم

 این روزا خاطره هایی واسم تداعی میشه که گاهی تو هم درش حضورداری.حاال بگو تا بدونم، ما قبال باهم روبرو شدیم؟

من بلیط چارتر استانبول به تهران حافظشو ازدست داده

دهانم از چیزی که شنیدم باز موند، یعنی دلیل اینکه من نشناخته همین بوده؟من بلیط چارتر استانبول به تهران حافظشو ازدست داده  همینطور بابهت بهش زل زده بودم که گفت: _خب حاال جوابمو بده، ما همدیگرو بلیط چارتری آنتالیا به تهران نمیدونستم چی بگم؟لب باز کردم وبی ربط گفتم: _کی قراره ازهم جداشیم؟ حاالت صورتش نشون میداد حسابی متعجبه. بااخم پرسید: _چطور مگه؟ _میخوام بدونم. _خوب هروقت مدت عده بگذره، حدود یک ماه دیگه.

مطالب مشابه


آخرین مطالب