عموجون: ما صالح هستی و بهتر از تو میدونیم فرهمند بزرگ: دخترم ما حرفامونو زدیم بهزادم میگه اال وبال هستی عمو ادم زنده وکیل وصی نمیخواد زیر لبی گفتم بهزاد غلط میکنه رزرو فلاي دي تونس فرهمند:
دخترم باورکن شما به هم میاین بعد محرمیت محبتش به دلت میفته باور کن پسرم مهربونه تکه میدونم عاشقش میشی یعنی چشاشون عین وزغ شدا چشم غره کردنا هم بمونه ای آخه رزرو فلاي دي تونس کجای من به این میاد من به این خوشگلی این به اون کالغی بهزاد اخم کرد ولی چیزی نگفت عمه فریماه: خوب عزیزم بخاطر کار کردن پوستش تیره شده رزرو فلاي دي تونسي فرهمند:
آره دخترم وگرنه خوش استایله خودت ببینی فرهمند بزرگ: جوونن دیگه بزار هرچی میخواد بگه اول آخرش مال همن مگه کارگر ساختمونه سخت کارکنه کاراین آقا تو این اتاق و تواون اتاق چای خوردنه فکر کنم بهش چایی نمیدین نه یعنی خانوادگی به سنگ پای قزوین گفتن دکی ما جات هستیم با این بل بلشو هرکی بود میرفت اما اینا نشسته بودن و نگاه میکردن انگارنه انگار که سر اون کالغشونه دعوا امیر:
فعال از شما باالتر رزرو فلاي دي تونس ایشون
چرا چشه سطحش فعال از شما باالتر رزرو فلاي دي تونس ایشون
بامن هم سطح نیستن نمیخوامش بهم نمیاد بهم برخورد بدجور برخورد باور نمی کنم
این همون امیرفرفره باشه -سطح شعورو گفتم امیرخان شما کی بد شدین امیر فرفره ها)
اینجاشو با بغض گامیر سرشو پایین انداخت و چیزی نگفت عمو رزرو فلاي دي تو: سرپیازی ته پیازی به توچه امیر، توکه به آرزوت رسیدی جناب رییس)
اینجاشو باغیض گفت (آقاجون: دوباره بهم بپرین هردوتونو میندازم بیرون انگار چاله میدونه تازه متوجه اومدن داییم وخاله شدم از شیراز پاشدن اومدن اینجا معلومه همه میدونستن که به دایی اینا هم خبرداده بودن فقط من بی خبر بودم امروز شوک زیادی بهم وارد شده بود
و متوجهش نشدم خاله ودایی و شوهرخاله غمگین نگام میکردن اما به احترام آقاجون و عموجون چیزی نمیگفتن اقاجون وعمو جون بهترین انتخابارو برای همه میکردن
اما این دفعه جوری گول ظاهر کالغو خورده بودن که فکر میکنن یه فرشته اس این دیو صفت بهزاد ماردوش دایی محمدم و یک زن مهربونی به اسم بهناز داره ویک پسر به اسم تیرداد که 28 سالشه
و سه سالی میشه ازدواج کرده یه دخترخوشگلی داره که کپی مامانشه که من بهشون میگم خانواده فصلی میدونین چرا االن میگم اسم پسرش تیرداد هست
فامیلی بهمنی اسم خانومش بهار آذرنیا هستش و اسم دخترش باران خاله شیرین هم با دوست دایی که اونم سرگرده به اسم محسن ازدواج کرده که یک دخترو پسردوقلو به اسم آیدین و آیلین دارن که 10سالشونه فوق العاده شیطونن اما االن همشون غم زده بودن من که از حرص میلرزیدم و با گریه رفتم اتاقمو محکم درو کوبیدم که
رها و دنیا اومدن داخل بماند پشت سرش سه تفگندارهم اومدن رها منو بغل کرده بود منم تو بغلش گریه میکردم رها: عزیزم گریه نکن درست میشه دنیا کنار پام زانو زد و اونم گریه میکردمن زن این نمیشم
اگه زور بگن خودمو میکشم دنیا:
گریه نکن رزرو فلاي دي تونسي
قربونت برم خواهر کوچولوهمه چی درست میشه تو روجون من گریه نکن رزرو فلاي دي تونسي پوزخندی زد وگف از حاج آقاشون معلومه درست میشه مگه قرار نبود شب بیان چرا زود اومدن رامین:
باید یه فکری کنیم رزرو فلاي دي تو: دیرشده راهی نیست همشون بجز رزرو فلاي دي تویتر با تعجب نگام کردن و لبخند زدناصال من کس دیگه رو دوست دارم رها: آره به اون بگو بیاد دنیا: کی هست؟
رزرو فلاي دي تویتر: نمیشه رامین: چرا رزرو فلاي دي تویتر: چون نمیدونیم کیه چیکارست اسمش چیه هیچ نشونی نداریم عمورزرو فلاي دي تو: کیو میگی رزرو فلاي دي تونسي: همونیکه تو کوه بود پای هستی رو جا انداخت رامین: چه خوش سلیقه ای هستی به دل منم نشست دنیا: هستی یکبار دیدیشا وقتی نمیشناسی چرا دوسش داری رامین خنده ای کردوگفتای بابا یه چیزی گفتم دیگه ازش خوشم اومد دوسش ندارم که از این کالغه که بهتر تو این گریه کردنا باحرف رامین هممون خندیدیم که فریماه اومد البته اخمو بودهستی یه جوری میگی از این کالغه بهتره انگار پشت در وایستاده منتظر اجازه وامدنیا پسرت گریه میکنه، شمام بجای خندیدن لباس بپوش بیا رزرو فلاي دي تو: بسه