
-باید من هم دستگیر بکنن. اون زن که گویا اسمش ثمین بود با چشم هایی پرسش گرایانه بهم زل زد و پرسید: -چرا؟
دست هام سرد بود، تمام بدنم درد میگرفت و خشک شده بودن. به دست هام خیره شدم. یاد اون لحظه افتادم که با همین دست هام یه آدم رو کُشتم.
چشم هام و دست هام رو به خون یه آدم بیگناه آلوده کردم. زیر لب شروع کردم به زمزمه کردن: -من پسرش رو کُشتم!
بهترین سایت همسریابی دائم هلو
بهترین سایت همسریابی دائم هلو به بهترین سایت همسریابی دائم خیره شدم، به صورت داغون و مغز خونیش، من عالوه بر بچه ش خودش رو هم کشتم. من حق زندگی دوتا آدم رو ازشون گرفتم. -پسرش؟ این پسر نداره که! با حرف این زن چشم هام گِرد شد، نه! نه امکان نداشت! منظورش چی بود؟ پس بهترین سایت همسریابی دائم چی میگفت؟ سرم رو بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم گرفتم و مستقیم به قیافهش خیره شدم و سریع پرسیدم: -میشناسیش؟ زن پزشک، بهترین سایت همسریابی دائم شیدایی ثمین به جسد بهترین سایت همسریابی دائم نگاه کرد و متفکرانه سر تکون داد. سمت بهترین سایت همسریابی دائم قدم برداشت، صدای پاشنه های کفشش توی فضا پیچید. -میشناسمش! تحت درمانم بود، بهترین سایت همسریابی دائمی رایگان فرار کرد و پنج-شیش ماه دنبالش بودیم. من توی بدنش ردیاب گذاشته بودم ولی درش آورده، بازوش رو بهترین سایت همسریابی دائم آغاز نو کن.
توی لحنش خلوص نیت رو حس میکردم، به نظر نمیاومد دروغ بگه، لحنش شبیه لحن آراد بود.
مطمئن، سریع، بهترین سایت همسریابی دائم رایگان و واضح. خم شد و روپوش جسد رو در آورد، بهترین سایت همسریابی دائم کاملا رایگان پیرهنش رو هم از تنش خارج کرد و بازوش رو بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم آورد و نشونم داد. جای یه زخم گنده روی بازوش بود. یعنی از اونجا ردیاب رو خارج کرده؟
زن یهو زد زیر خنده، سرفه کرد و مرموزانه گفت: -البته یه جای دیگهش هم گذاشتم که عمراً بتونه درش بیاره حدس بزنم ردیاب دوم رو کجاش گذاشته حالم رو به هم میزد به همون اندازه که داشتم به یه جسد بدون چهره بهترین سایت همسریابی دائم آغاز نو میکردم. بوی خون بهترین سایت همسریابی دائم به مشامم میرسید. اون زن بهترین سایت همسریابی دائم رایگان نزدیک من اومد و کنارم خم شد، دست های گرمش رو، روی دست های سردم گذاشت و با مهربونی گفت: -میدونم احساس گناه میکنی و با ترس زندگی کردی؛ ولی تو قاتل نیستی. اون، یه جورایی نابغه ست و حالش خوب نیست. چون زجر کشیده از زجردادن بقیه لذت میبره، در واقع اون بچه ای که برات تعریف کرد، خودش بود. با این کار دوازده نفر رو به قتل رسوند، تو سیزده می هستی و زنده ای! کل وجودم پر از نفرت شد، فهمیدم که قضیه کالً برعکس بوده. این مرد یه روانی تحت درمان بوده که با این حرف ها لذت میبرده. بهم دروغ گفته راجع به اون پسر. بهترین سایت همسریابی دائم شیدایی پسر نداشته، بچه ای که سال ها پیش توسط یه مرد داشت خفه میشد، خودش بود که زنده موند! به صورت ناگهانی، قلبم از بهترین سایت همسریابی دائم کاملا رایگان کشتمش خوشحال شد، فکر میکردم که یه بیمار روانی حقشه بمیره. ولی فکر کنم دربارهی آراد راست میگفت، بهترین سایت همسریابی دائمی رایگان هم به این باور داشتم که به خاطر رابطه ی بدم با آراد، جوری که دوست داشتم تصورش میکردم و سعی میکردم خودِ واقعیش رو فراموش کنم!
اوقات با بهترین سایت همسریابی دائمی رایگان حرف میزدم
تقریباً یه چیزهایی هم درباره این یادمه که گاهی اوقات با بهترین سایت همسریابی دائمی رایگان حرف میزدم. ثمین به جسدش خیره شد و با صدایی ترحم آمیز گفت: -معموالً به انسان میگن بزرگ بشی یادت میره؛ ولی از نظر علم، هر اتفاقی که توی خردسالی جانوران رخ بده روی ناخودآگاه مغزشون تأثیر داره.
حتی توله سگ هم اگه شکنجه ببینه، بالغشدنی سعی میکنه برای حفاظت از خودش به هرچی که جلوش میرسه آسیب بزنه؛
چه برسه به انسان که تواناییای بیشتری از سگ داره! بهترین سایت همسریابی دائم کاملا رایگان به من بهترین سایت همسریابی دائم آغاز نو کرد، شرم من رو کشید عقب و دست هاش رو رها کردم. اون به پیشونیم خیره شده بود، کنجکاوانه دستش رو آورد جلو و شقیقه هام رو لمس کرد. -دراز بکش!
نمیفهمیدم چرا میخواست دراز بکشم ولی احساس میکردم نمیخواد بهم آزار برسونه. کمکم کرد روی زمین دراز بکشم، بهترین سایت همسریابی دائم هلو از کیفش چندتا وسیله جراحی در آورد و یه آمپول بهم تزریق کرد. به محض بهترین سایت همسریابی ازدواج دائم داروی آمپول رو توی رگم حس کردم، آرامش بهم دست داد. بهترین سایت همسریابی دائم هلو با کارد شروع کرد به بریدن شقیقه ی چپم. دردی نداشتم ولی میترسیدم برای همین خواستم پا شم برم