من نمی دونم شعر های عاشقانه حافظ تو مطمئنی؟ بله بله بله خر نیستم خودمو با شما دوتا دربندازم اون بار که شعر های عاشقانه مولانا صوتی و با شما هیچ کاره بودن من بدبخت شدم آدم بده وای به حالا که زنای شمان حالام کاری نداری می خوام بخوابم! خیلی خوب بگیر خواب نمیری یه بار از بی خوابی! یه بار دیگه زنگ بزن خونه اتون باید اونجا باشن! شعر های عاشقانه مولانا به شمس چی گفت؟ هیچی می خواستن اذیت کنن که باهشون همکاری نکرده! در حالی که شماره خانه اش را می گرفت گفت یعنی چی این مسخره بازیا!
شعر های عاشقانه مولانا به سمت در خانه رفت
وقتی کسی جواب نداد شعر های عاشقانه مولانا به سمت در خانه رفت و گفت اگه می خوان اذیت کنن که جواب نمی دن! شعر های عاشقانه حافظ نگران پشت سر آنها را افتاد و گفت چیزی بهشون شعر های عاشقانه حافظ و سعدی ها! کفشش را پوشید و گفت نترسین کاری به عزیز دردونه های شما نداریم شعر های عاشقانه مولانا به شمس و کنار هم راه افتادند که شعر های عاشقانه مولانا گفت یه چیزی داشتی درباره اینکه آدم ندونه زنش کجاست می گفتی؟ نگاهش کرد و گفت مسخره! و شعر های عاشقانه حافظ و سعدی با همان خنده بدجنس نگاهش کرد دوتایی توی ماشین پریدند و به سمت خانه شعر های عاشقانه مولانا به شمس رفتند سر و صدا نکن! می خوام بینم وقتی ما رو می بینن چه عکس العملی نشون میدن!
شعر های عاشقانه مولانا سری تکان داد
شعر های عاشقانه مولانا سری تکان داد و هم در را آرام باز کرد و هر دو داخل شدند خانه کاملا تاریک بود شعر های عاشقانه مولانا صوتی دستش را برای روشن کردن چراغ پیش برد و هم زمان هم را صدا زد ! هم عقب نماند! شوخی بی مزه ای بود همه چیزو گفت هیچ صدایی نبود شعر های عاشقانه مولانا به سمت اتاق خواب رفت و گفت شعر های عاشقانه حافظ میشه این بچه بازی رو تمام کنید؟ هم نگاهی به آشپزخانه انداخت از اتاق آمد و به نگاه کرد گوشی شعر های عاشقانه مولانا صوتی توی دستش بود زده بود به شارژ فک کنم یادش رفته ببره!