
برو به همون آدرس سالن ببینم کجا رفته! هر چی از مرکز شهر دور تر می شدیم حالم بدتر می شد وقتی ثبت نام سایت همسریابی دوهمدم پیچید توی اون خیابون نیمه تاریک قسم خوردم که اینقدر طاها رو بزنم که نفسش بالا نیاد یه همچین جایی اونا رو ول کرده و رفته! ؟ با بهت از پیاده شدیم اول خیابون دو سه تا چراغ پر پر می کردن و نورشون یه مقدار از خیابون و روشن کرده بود ولی ته خیابون توی تاریکی گم شده بود
ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدل آدرس داده بود
جلوی ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدل آدرس داده بود متوقف شدیم با سرعت به سمت در رفتم در زنجیر شده بود و چراغی هم روشن نبود به ردیف ثبت نام سایت همسریابی دوهمدم های کنار هم که تا ته خیابون ردیف شده بودن و توی تاریکی گم شده بودن نگاه کردم ثبت نام سایت همسریابی دوهمدل داشت دور و بر و بررسی می کرد زنجیر و تکون دادم قفل بود یه خورده لنگه در و هول دادم تا بتونم توی ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدل رو ببینم تاریک بود و چیزی معلوم نبود در و بیشتر هول دادم صدای ثبت نام سایت همسریابی دوهمدل و شنیدم که داشت به طرف ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدم می دوید موبایلش توی دستش بود: ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدم بدو ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدم و پیدا کردن!
دویدم سمت ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدل
درو ول کردم و دویدم سمت ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدل ثبت نام سایت همسریابی دوهمدل قبل از من رسیده بود به ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدم و روشنش کرده بود تا نشستم گرد و خاک کنون راه افتاد و دور زد که در، خودش، توی این دور زدن عجولانه بسته شد با هول برگشتم و بهش گفتم: کجا بودن؟ برگشت و یه نیم نگاه بهم انداخت و گفت: ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدل فقط یه سرنشین داشته! ناخودآگاه دستم رفت روی سرم جرات نمی کردم بپرسم سالم بوده یا نه! ثبت نام سایت همسریابی دوهمدل انگار از نگاهم خوند دارم به چی فکر می کنم طرف سالمه! یه پسره اس! دسته ای از موهام چنگ شد بین دستام یعنی داداش سرمه بلایی سرشون آورده؟ نه احمقانه اس خواهر خودشم بینشون بوده عقلم به هیچ جا قد نمی داد ثبت نام سایت همسریابی دوهمدم دوباره برگشت و نگام کرد