
حالا کجا بیام؟! نگاهی به ساعتم کردم و گفتم: می تونی بیای دم همسریابی هلو با عکس ما یه کورس تاکسی بگیری رسیدی! نزدیکه! باشه تا نیم ساعت دیگه اونجام! اوکی فعلا! جستجوی کاربران همسریابی آغاز نو بعد از قطع کردن تماس دستشاشو به هم زد و گفت: خوب بریم ببینم امروز چطوری می گذره! کیفمو انداختم رو شونه ام و گفتم: به من رحم کنه!
بدتر از جستجوی کاربران همسریابی آغاز نو می شدم
در واقع اگه مثل چند روز قبل یا اصلا هفته قبل بودم خودم بدتر از جستجوی کاربران همسریابی آغاز نو می شدم چون واقعا بیرون رفتن با همسریابی هلو با عکس خیلی حال می داد پایه بود اساسی سر جریان دیشب و بعدم پرو بازی صبح عطا حالم گرفته بود و حوصله نداشتم یکی دو روزی طول می کشید برگردم رو مود ولی خوب نمی خواستم جستجوی کاربران همسریابی آغاز نو و بقیه بفهمن که حالم خرابه چون از شما که پنهون نیست از شما چه پنهون یه جورایی از این عطای چلغوز خوشم اومده بود حالا نه اینکه کشته مرده اش باشم نه بابا! فقط یه جورایی اه اصلا بی خیال خوشم اومده بود دیگه! جستجوی کاربران همسریابی آغاز نو دستم و کشید و گفت: هوی کجایی تو؟ همین جا چطو؟ برام دهن کجی کرد و با آرنج کوبید تو پهلوم و گفت: آره جون ننه ات یه ساعته دارم باهاش حرف می زنم معلوم نیس کجا سیر می کنه!
جستجوی کاربری همسریابی آغاز نو امروز پا رو دم من نزار!
هولش دادم و گفتم: بی خیال جستجوی کاربری همسریابی آغاز نو امروز پا رو دم من نزار! اه ثبت نام همسریابی آغاز نو بی خیال ابو عطا! پوفی کردم و باز هولش دادم و گفتم: آره ثبت نام همسریابی آغاز نو بی خیال! اینه! بزن بریم امروز یه حال اساسی بکنیم به ابوعطا و مهیار همه اونایی که فکر می کنن خیلی آدمن یه بی لاخ حواله کنیم! بعدم شروع کرد ریز ریز واسه خودش قر دادن! خنده ام گرفته بود زدم تو سرش و گفتم: بابا جمش کن الان میان جممون می کنن! جستجوی کاربری همسریابی آغاز نوم بالاخره خندید و بی خیال شد جلوی همسریابی هلو با عکس یه خورده حیرون شدیم تا بالاخره داداش جان نزول اجلال فرمودن! یه تیپی هم زده بود بیا و ببین جستجوی کاربری همسریابی آغاز نو دست به کمر از سرتاپاشو وارسی کرد و گفت: نه بدم نیست! مرگ که توام عین این تیر چراغ برق ما هیز و ندید بدیدی!