تمامی سربازها خارج از حیاط ویال منتظر مافوق خود بودند. خدمتکارها برای نظم دادن به خانه وارد ویال شدند و سریع دست به کار شدند. از چند پله ی جلوی ویال پایین آمد و روبهروی ستاره و بلیط هواپیما ارزان علی بابا قرار گرفت و خیره بهم شدند. سیاوش باالی پله ها جلوی در ورودی ایستاده بود و دست به جیب آنها را تماشا میکرد.
به پشت سرش نگاهی کرد و سرتاپای سیاوش را از نظر گذراند
و پوزخندی زد و راه رفتن را پیش گرفت. پس از خروج و بسته شدن درها توسط نگهبان ها سیاوش آرام به سمت ستاره و بلیط هواپیما ارزان علی بابا قدم برداشت و روبه روی بلیط هواپیما ارزان علی بابا ایستاد و درحالی که در چشمان سبز رنگ بلیط هواپیما ارزان علی بابا خیره بود گفت: -ستاره جان!
فکر کنم مهمونمون میخوان برن درسته؟
بروهای بلیط هواپیمایی ارزان علی بابا از تعجب
بروهای بلیط هواپیمایی ارزان علی بابا از تعجب باال پریدند و ستاره آب دهنش را قورت داد ولبخند مضطربی زد و با لکنت گفت: -آره! باید بره خونه داییش!
از وقتی اومده اینجاست دیگه صدای خانواده اش دراومده. بلیط هواپیمایی ارزان علی بابا اخم هایش را درهم کشید و گفت: -میرم وسایلم رو جمع کنم. -نیازی نیست. با صدای بلندی ادامه داد: -رها چمدون خانوم رو بیار.
بلیط هواپیمایی ارزان علی بابا از حرص لب هایش را روی هم فشرد
و سکوت کرد. ستاره گیج بود و نمیدانست چه بگوید. رها چمدان
سایت بلیط ارزان هواپیما علی بابا را کنارش گذاشت
قهوه ای سایت بلیط ارزان هواپیما علی بابا را کنارش گذاشت و به داخل ویال بازگشت. سایت بلیط ارزان هواپیما علی بابا با طعنه گفت: -ممنون بابت مهمون نوازی بینظیرتون. بليط هواپيما ارزان علي بابا خندید و گفت: -میخواستم اصرار کنم بمونی اما وقتی قصد رفتن داری چیزی نمیگم. از آشنایی باهات خوشحال شدم خانوم خداحافظ. سپس رو به ستاره گفت: -داخل منتظرتم. ستاره تند سرش را تکان داد. سیاوش به سمت ویال بازگشت و وقتی وارد ویال شد ستاره گفت: -سایت بلیط ارزان هواپیما علی بابا ببخشید! بلیط ارزان هواپیما خارجی علی بابا عصبی خندید و گفت: که گورباباش اصال مهم نیست برام، اصل دیدن تو بود و رفع دلتنگی انجام شد به هرحال فردا باید میرفتم یه شب زودتر رفتم. تو خودت رو ناراحت نکن عزیزم.
سپس ستاره را در آغوش گرفت و گفت: -خیلی مواظب خودت باش دل نگرانتم،
میدونی که همیشه پشتتم؟ ستاره با بغض گفت: -میدونم یکدیگر را محکم بغل کردند. صدای پا و سپس صدای نگهبان به گوششان رسید: -آژانس بیرون منتظرتونه. و چمدان کنار بلیط ارزان هواپیما خارجی علی بابا را برداشت و دور شد. بلیط ارزان هواپیما خارجی علی بابا از ستاره جدا شد و گفت: -مواظب خودت باش . - ستاره پس از رفتن خريد بليط ارزان هواپيما علي بابا به سمت ویال راه افتاد. در ورودی را باز کرد و وارد ویال شد. به سمت پذیرایی رفت. سیاوش روی مبل های راحتی نشسته بود و خیره میز بود. ستاره روبهرویش نشست و گفت: -سیاوش پلیسا چرا اینجا بودن؟!
سیاوش چشمانش را باال آورد و خیره به ستاره گفت: -به دوستت اعتماد کامل داری؟
شغلش چیه؟ ستاره متعجب از سواالی سیاوش گفت: -آره ازش مطمئنم، توی یه شرکت حسابداره چطور؟! سیاوش چیزی نگفت و فقط خیره ستاره بود. رها به سمتشان آمد و گفت: -آقا سینا اومدن. سیاوش سرش را تکان داد و رو به ستاره گفت: -برو توی اتاقت وقت شام میبینمت.
ستاره از جایش برخاست و گفت: -میل ندارم،
شبت خوش. و راه اتاقش را پیش گرفت. سینا بی توجه به ستاره از کنارش گذشت و کنار سیاوش نشست. -اگه میخوای بگی کار ستاره است بهتره دهنت رو ببندی! خريد بليط ارزان هواپيما علي بابا عصبی چشم روی هم فشرد و لب باز کرد: -اولش همین فکر رو میکردم اما کار اکبر بود، گفتم بچه ها از خجالتش در بیان و بعد کارش رو تموم کنن. سیاوش با این حرف خريد بليط ارزان هواپيما علي بابا نفس آسودهای کشید و گفت: -نفهمیدی واسه کی کار میکنه؟بلیط هواپیما ارزان علي بابا عصبی گفت: -نه مثل سگ زدمش اما مقر نیومد. -حتما کار سبحانی بی پدره. بلیط هواپیما ارزان علي بابا سرش را تکان داد و گفت: -م یدونم به ستاره شک کرده بودی! سیاوش عصبی نگاهاش را به بلیط هواپیما ارزان علي بابا دوخت و گفت: -وقت خوبی رو برای بحث با من انتخاب نکردی! بلیط هواپیما ارزان علي بابا چارتر دو دستش را به نشانه تسلیم باال آورد و گفت: راحتیمن غلط بکنم باهات بحث کنم فقط؛ وقتی فهمیدی کار بليط هواپيما ارزان علي بابا چارتر نفس کشیدی! سیاوش نگاهاش را از بلیط هواپیما ارزان علي بابا چارتر گرفت و سرش را به پشتی مبل تکیه داد. چشمانش را بست و گفت: -اینا همهاش به خاطر حرفای بی سر و ته توعه! فردا میرم وای به حالت اگر به ستاره نزدیک بش ی