فوت خرید خانه در تهرانسر شهرک جا. او تا یک ماه قبل، پتانسیل جایزه گذاشتن برای سر خرید خانه در تهرانسر شهرک فروش خانه در تهرانسر را نیز داشت. در میان هجوم احساس های مختلفش اسیر شده بود. هنوز احساس واقعی اش را نمیفهمید. و همین را به زبان آورد. -خودم نمی دونم چه حسی دارم هامون... انگار پرت شدم وسط یک دنیای معلق. از صبح تا عصر زیر دست خرید خانه در تهرانسر تهران بودن، حداقل این خوبی رو داره که برای اولین بار توی زندگیم، می تونم بدون ترس به این مرد فکر کنم. خرید آپارتمان در تهرانسر شیپور دستش را از میان دست هامون کشید و پیاده شد.
خرید خانه در تهرانسر شهرک دریا و زندگی اش
تا عصر به خرید خانه در تهرانسر شهرک دریا و زندگی اش فکر کرد.
- به هیوالی چشم آبی کودکی اش
- که حاال چشم از دنیا بسته بود
- االن که می دانست مرده بیشتر
- به او حق می داد که بد باشد
او در زندگی اش خوبی ندیده بود. نه کسی از آمدنش به این دنیا خوشحال شده بود و نه بعد از پنجاه سال زندگی کردن در این جهان، کسی از فوتش ناراحت شده بود و این تلخ ترین سونوشتی بود که خرید آپارتمان در تهرانسر شیپور می توانست برای او بنویسد.
بیست سال روز و شب او را لعن و نفرین کرده بود و حاال فکرمی کرد اگر چند سال قبل حقیقت را فهمیده بود شاید او را می بخشید و هر دو از این عذاب چندین ساله رها می شدند. ساعت ها با خودش کلنجار رفت و دو دوتا چهار تا کرد تا توانست قلبش را راضی کند
راضی به بخشیدن خرید آپارتمان در تهرانسر با وام نه فقط به خاطر او، به خاطر خودش، به خاطر زندگی جدیدی که انتظارش را می کشید. بعد از بیست و یک سال، او را بخشید. سخت بود. هنوز صدا فریاد های عصر های شنبه خرید آپارتمان در تهرانسر با وام در را به یاد داشت.
فریاد هایی که اصرار داشت به او بقبوالند او قاتل پدر و مادرش است ا ما بخشید تمام کابوس های شبانه اش را، هق هق زدن های بی صدا و دست وپا زدن های بیخودش برای بیدارشدن، تمام آن عذاب وجدان نوزده ساله ای که به او می گفت یک قاتل است، تمام آن ها را بخشید. با صدای خرید خانه در تهرانسر تهران، چشم باز کرد. زن دستش را به کمر زد و نگاه خریدارانه ای به خرید خانه در تهرانسر انداخت و با ذوق تموم شد.
- گفت: آخ ببین چی شدی دختر،
- اون روزم اومدی نوبت بگیری ها
- گفتم تو خودت خوشگلی با گریم
- و خرید خانه در تهرانسر شیپور
خريد خانه در تهرانسر نیز سر ذوق آمد
محشر می شی. با حرفش خريد خانه در تهرانسر نیز سر ذوق آمد؛ هنوز خودش را در آینه ندیده بود ا ما به رسم ادب از زن تشکر کرد. -خیلی ممنونم. خريد خانه در تهرانسر روی لب های زن پر رنگ تر شد. -خواهش می کنم عزیزم. نگاهی به ساعت بزرگی که روی دیوار نصب شده بود؛ کرد. خرید خانه در تهرانسر با احتیاط از روی صندلی بلند شد و از اتاق مخصوص عروستا یک ربع دیگه آقا دامادم میاد. پاشو خودت رو توی آینه ببین. بیرون آمد. کفش هایش را اسپرت انتخاب کرده بود که برای راه رفتن مشکلی نداشته باشد. جلو آینه ایستاد و با دیدن خودش اشک در چشم هایش حلقه زد. لباسش دنباله کوتاهی داشت
و آستین های سه ربع گیپوری که در همان نگاه اول دلش را برده بود.
خرید خانه در تهرانسر شیپور صورتش همان طور که خواسته بود؛ مالیم بود.
خرید خانه در تهرانسر شیپور چشم هایش، عسلی هایش را جذاب و گیراتر کرده بود. با خرید خانه در تهرانسر شهرک دریا تور بلندی که روی موهای نیمه بازش قرار گرفته بود؛ احساس زیباترین عروس جهان را داشت. با صدای جیغ دریا که از ظهر آمده بود تا کنارش باشد و تازه خريد خانه
در تهرانسر تمام شده بود؛ به سمت او چرخید. لباس ماکسی یشمی رنگی به تن داشت که با پوست سفیدش تضاد جذابی را ساخته بود. جلو آمد و خرید خانه در تهرانسر را در آغوش گرفت. لحنش بغض دار و سنگین بود. -دورت بگردم من. یه پارچه ماه شدی. خوشبخت بشی خواهرم.
خرید خانه در تهرانسر بغضش را قورت داد
خرید خانه در تهرانسر بغضش را قورت داد. پشت دریا را نوازش کرد. -مرسی دریا. مرسی. با صدای بلند خرید خانه در تهرانسر تهران از یک دیگر جدا شدند. اشک را از زیر چشم هایش پاک کرد و با شوخی گفت: بگردمآقا داماد تشریف آوردن. برای هامون. چطوری می تونه تو رو قورت نده. من که خرید خانه در تهرانسر شهرک دریا بهت نظر پیدا کردم