اون عوضی لیاقت مردنو هم نداشت با بغضی که ته گلوم نشسته بود لب زدم: میدونی شهریار بهم چی گفت؟ نگاهش رنگ تعصب و خشم گرفت... والا مووی سریال دارک چی؟ بغضمو فرو دادم و آروم گفتم: گفت یه خواهر دوقلو داشته که والا مووی سریال دارک دیجی موویز شبیه اون میبینه، خواهرش بخاطر دانشگاهش میاد تهران و با یه پسری آشنا میشه که انگار آدم درستی نبوده، آخرشم پسره ولش میکنه و خواهرش والا مووی سریال دارک نایت میکنه... با بهت نگاهم میکرد بهتی که شاید تهش به یه غم میرسید... والا مووی سریال دارک یعنی ممکنه اون مهیار بوده باشه؟
- سرمو تکون دادم... مطمئن نیستم
- ولی فکر نمیکنم شهریار با کسی الکی درگیر شه
- والا مووی سریال دارک متٔاثر نگاهم میکرد
- ، انگار که دیگه از شنیدن اسم شهریار از زبون والا مووی سریال دارکت کلافه نمیشد بی هوا گفت: آوا چشمامو توی چشماش دوختم... امیدوار بودم چیز ناراحت کننده ای راجبش نشنوم هرچند که دیگه واسه والا مووی سریال دارکت دوست نبود، دشمن بود اما بدشو نمیخواستم... با لحنی که درست نمیدونستم نگرانی توش موج میزنه یا بی تفاوتی گفتم: چی؟ چشماشو بست و گفت: والا مووی سریال دارکی خودکشی کرده نفس توی سینم حبس شد... بریده بریده گفتم: تو...تو اینارو...از کجا میدونی؟ والا مووی سریال دارک الماس سمت خودش کشید.
والا مووی سریال دارکی آرام بهم گفت گوشه ی چشمم داغ شد
و گفت: والا مووی سریال دارکی آرام بهم گفت گوشه ی چشمم داغ شد، داشتم گریه میکردم؟ باورم نمیشه، آوا... دستشو پشتم کشید... والا مووی سریال دارکی حلالش کن دنیز توی یه لحظه همه ی خاطراتمون از جلوی چشمم رد شد والا مووی سریال دارک تایم، خیلی زود بود واسه رفتنش، واسه نبودنش... واسه یه لحظه توی والا مووی سریال دارک نیکی گفتم اگه برگرده، اگه باشه میبخشمش اما چه دیر یعنی واقعا باید باور میکردم؟ همه ی وجودم آه شد آوا، شهریار... چرا اینطوری شد؟ نزدیک صبح با وجود همه ی غصه هایی که توی والا مووی سریال دارک نیکی تلنبار شده بود خوابم برد... دست والا مووی سریال دارک نایت روی صورتم حس میکردم چشمامو باز کردم و بهش چشم دوختم... به هدیه ای که مکمل خوشبختیمون بود، هدیه ای که واسه شیرین تر شدن زندگیمون بهمون بخشیده بود و چه هدیه ای بهتر از این...
مووی سریال دارک الماس خوشبخت بودم
والا مووی سریال دارک الماس خوشبخت بودم، همین که صبحا با صدای والا مووی سریال دارک و ناز کردنای دلسا بیدار میشدم و شب به امید فردای بهتری که کنارشون داشتم به خواب میرفتم ته خوشبختی بود خوشبختی هیچوقت اون کلیشه ی توی فیلما یا اون دلخوشی کاذبی که از چیزای عجیب غریب و دست نیافتنی نشعت میگرفت نبود ؛ لاقل برای والا مووی سریال دارک دیجی موویز خوشبختی معنای دور از فهمی نداشت، خوشبختی رسیدن به آرزوهای بزرگ و همه پسند نبود.