سایت همسریابی موقت هلو


دانلود اپليكيشن فلاي تودي

 بیشتر از این ترس داشتم که اپليكيشن فلاي تودي اونو اینجا ببینه وای که چه آشوبی بشه و همینطور آبروم جلوی بیتا و حمید حتما میره و از طرفی جیغ جیغای افسونم دید

دانلود اپليكيشن فلاي تودي - فلاي تودي


اپليكيشن فلاي تودي

_ منظورت اینه که اپليكيشن فلاي توديدي رو ازمون میگیرن و من دل خوش میکنم به بچه ی خودمون؟؟ تو انگار هنوز منو نشناختی؟؟

مگه نمیبینی که برای پویایی که الآن واسم یه غریبه شده چطور جز میزنم؟؟ فکر میکنی اپليكيشن فلاي توديدي رو اینطور راحت میتونم فراموش کنم؟؟؟

بچه ای که نز دیک 5 سال با من بوده از پوست و استخوانمه چی میگی اپليكيشن فلاي توديل حتی اگه بچه ای هم جایگزینش بشه باز واسه نبود

اپليكيشن فلاي توديدي دق میکنم

اپليكيشن فلاي توديدي دق میکنم  اپليكيشن فلاي توديل حرفی نزد، دوباره خودمو روی تخت رها کردم و با حرص نفس نفس زدم  این

چه سرنوشتیه باز صدای اپليكيشن فلاي تودي به گوشم رسید: _ در هرحال گفته باشم من بچه میخوام. حرفی نزدم چی باید میگفتم؟؟

اون حق داشت از من بچه بخواد حق داشت  صبح روز بعد برف سنگینی اومد  هنوز چند روز به سال تحویل مونده بود

 حمید، اپليكيشن فلاي توديو صدا زد و با هم روی پشت بام رفتند تا برفها رو با کمک هم پارو کنند. اپليكيشن فلاي توديل با اصرار زیاد دوباره

با پویا همبازی شد  بی حوصله توی اتاق نشسته بودم  بیتا تو آشپزخونه مشغول آشپزی بود و اینطور که گفت به کمک احتیاجی نداره

اپليكيشن فلاي توديل و پویا با شال و کاله و کاپشن به حیاط رفته بودند و با کلی ذوق آدم برفی میساختن  نگاهم از پنجره بهشون بود.

فکرم حوالی اونا و همینطور حرف اپليكيشن فلاي تودي بود که حس کردم کسی وارد اتاق شد و در اتاقو بست. نگاهمو برگردونم که چشمام گرد شد

و نگاهم با ترس میخکوبش شد  به در تکیه داده بود و نگام میکرد  با دلهره پرسیدم: _ تو اینجا چیکار میکنی؟؟ بدون توجه ای به حرفم گفت:

_ پرده رو بنداز. منظورش به پرده ی پنجره بود که کنار زده بودم تا بچه ها رو دید بزنم. با تعجب نگاهش میکردم که دوباره گفت: _ گفتم بندازش

. با ترس ایستادم و تند پرده رو کشیدم و گفتم: _ چرا اومدی اینجا؟؟؟ چی میخوای؟؟ میدونی اگه کسی اینجا ببینتت چی میشه؟؟

کلیدی که داخل قفل بود رو چرخوند و با اطمینان گفت: _ کسی نمیبینه. همینطور بهت زده نگاهش میکردم  خیلی از حضورش میترسیدم

اپليكيشن فلاي تودي اونو اینجا ببینه

 بیشتر از این ترس داشتم که اپليكيشن فلاي تودي اونو اینجا ببینه وای که چه آشوبی بشه و همینطور آبروم جلوی بیتا و حمید حتما میره و از طرفی جیغ جیغای افسونم دیدن داره  کالفه گفتم: _ از اینجا برو.چطور جرات کردی بیای اتاق ما؟؟  _ میشنوم  _ اپليكيشن فلاي تودير

. قلبم ضربان گرفت و با استرس چشم بهش دوختم: _ اپليكيشن فلاي تودير چی؟؟؟ _ چرا باید زمانی که ازش میپرسم چند سالته بگه ۰ سال و نیم؟

یا بگه تابستون تولدشه؟؟هان؟؟؟ آب دهانمو فرو دادم و در جوابش گفتم: _ چون بچه ست اشتباه کرده یه سال جابه جا گفته حاال چرا میپرسی؟؟

چرا سن و سال اپليكيشن فلاي تودير اینقدر برات مهم شده؟؟؟ به قدری بهم نزدیک شد که نفسهاش به صورتم میخورد

مطالب مشابه


آخرین مطالب