
شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس خب این که بعضی وقتا اینجوری بهت بی توجهی میکنه شاید دلیلی داشته باشه، تو مطمئنی پای کس دیگه ای درمیون نیست؟ با بهت نگاهش کردم، چی داشت میگفت؟
با جدیت گفتم: شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس اصلا همچین آدمی نیست
با جدیت گفتم: شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس اصلا همچین آدمی نیست گوشیشو از زن صيغة شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس میز برداشت و به صفحش نگاهی انداخت و مشغولش شد... موقت شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس همه همچین آدمی هستن، منتها لن ِگ شرایطشن، نمیدونم، چی بگم... حرفشو قطع کرد و بهم خیره شد، کم کم حرکات یهوییش داشتن به شک مینداختنم موقت شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس میشه بریم؟ متعجب از تصمیم یهوییش سرمو تکون دادم و گفتم: بریم هردومون توی تاکسی نشستیم، نمیدونم چرا ولی وقتی فهمید که موقت شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس همراهم نیست و قراره همراهش شم رفت تو لک توی زنان صيغة شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد، به اصرار شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس راننده قرار بود اول زنان صيغة شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس پیاده کنه و منم بهش آدرس خونرو دادم...
از زبان راوی از زنان صيغة شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس که پیاده شد
وقتی رسیدیم ازش بای بای کردم و پیاده شدم... از زبان راوی از زنان صيغة شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس که پیاده شد با گام های بلند خودش را به در خانه رساند و در کسری از ثانیه در را با کلید گشود و بی خبر و فارغ از همه جا وارد خانه شد، خانه ای که برایش حکم یک پناهگاه را داشت بی خبر از اینکه رفیقش یک شبه نارفیق شده است و خنجر زدن از پشت را آموخته است...
هلیا زخم خورده بود، بازنده شناخته شده بود ؛ هلیایی که هرگز طعم شکست را در زندگیش نچشیده بود به کسی که همیشه او را رقیب خود می دانست، باخته بود... لب هایش را زن صيغة شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس هم فشار داد، با خودش فکر کرد شاید دلیل شکستش عواطفی بود که نداشت، احساساتی بود که هرگز در زندگی تجربه ی شان نکرده بود، حس عمیقی بود که دنیز داشت و او نداشت او تنها طمع را به چشم می دید، می خواست شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس را داشته باشد، داشته باشد تا تک به تک به اهدافش برسد... می خواست او را در زندگی خودش جا کند، بی آنکه جایی را برای او خالی کند...
می خواست تکه ای از پازل را در جایی که نباید قرار بدهد و برایش مهم نبود که چه می شود با دی د ِن دنیز که از زنان صيغة شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس پیاده شد، سرش را زن صيغة شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس فرما ِن موقت شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس گذاشت و صورتش را از او مخفی کرد خوب می دانست دختری که آوا تعریفش را برای او کرده بود همان دختری است که حال روی صندلی عقب تک و تنها نشسته است... با ماش حرکت کرد ِن ین و وارد شدن دنیز به خانه سوییچ را چرخاند و پایش را زن صيغة شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس گاز فشار داد.