افسون با ابروهایی باال پریده گفت: _الزم نیست.تو قراره رانندگی کنی.زودتر برو خونه.عزیزت منتظره. رزرو بلیط هواپیما ماهان همینطور که اتومبیلشو از پارک بیرون میاورد گفت: _ مگه اومده؟؟؟ _ آره.صبح رسیده.
_ چه بی خبر. _ منم تعجب کردم.رزرو بلیط هواپیما ماهان جان باید طوری جلوه بدیم که بچه مال ماست. فهمیدی؟؟ رزرو بلیط هواپیما ماهان با به یاد آوردن سلما که صدای گریه اش در کل بیمارستان پیچیده بود فقط سری تکان داد. باز صدای گریه ی بچه بلند شد. رزرو بليط هواپيما ماهان کالفه چنگی به موهایش زد و گفت: _ نمیتونی ساکتش کنی؟؟
رزرو بليط هواپيما ماهان سری تکان داد
افسون عصبی شیشه شیر را درون دهان نوزاد گذاشت و گفت: _ چکارکنم؟؟؟ منکه بچه داری بلد نیستم.چه میدونم چشه؟؟ رزرو بليط هواپيما ماهان سری تکان داد و گفت: _ البد گرسنه نیست که هی شیشه رو میذاری دهنش. _ پس چشه؟ _ حتما کار خرابی کرده. افسون چینی به بینی اش داد و گفت: _ میدم عزیزت عوضش کنه. رزرو بليط هواپيما ماهان با حرص به افسون زول زد و گفتاینه اون اصرار بی اندازه ات که بچه بچه میکردی؟؟ یه پوشک نمیتونی عوض کنی؟؟ افسون که واقعا از صدای گریه ی بچه به ستوه اومده بود گفت:
_ اه بس کن رزرو بليط هواپيما ماهان جان. زودتر برو. کالفه ام کرد این بچه. رزرو بلیط هواپیمایی ماهان گوشه ی لبش را از درون به دندان گرفت و پایش را روی پدال گاز فشرد. اما با دیدن چراغ قرمز به سرعت ترمز کرد که جیغ افسون همزمان با برخورد قیمت بلیط هواپیما ماهان از تهران به کابل از پشت سر شد. رزرو بلیط هواپیمایی ماهان عصبی از آینه به پیکان زوار در رفته ی پشتی چشم دوخت. تمام عصبانیتش روی هم تلنبار شد و به یکباره از قیمت بلیط هواپیما ماهان از تهران به کابل پایین اومد و بسمت پیکان سفید رنگ رفت دوپسر جوانی که داخل پیکان نشسته بودند در حال بگو و بخند بودند که با ترمز شدید قیمت بلیط هواپیما ماهان از تهران به کابل جلویی به آن برخورد کردند. علی که پشت رول نشسته بود با هر دو دست به فرق سرش کوبید و گفت: _ وای رضا .بدبخت شدیم.به چه قیمت بلیط هواپیما ماهان تهران مشهد هم زدیم. یهو چشمش به مرد عصبانی که بسمتش میامد افتاد: _ حاال چیکار کنیم رضا؟؟
رضا ضربه ای روی دست علی زد و گفت:
- _ گازشو بگیر در رو بابا .
- _ دیوونه شدی؟؟؟؟
- _ نه.تو دیوونه شدی.
احمق نه گواهی نامه داری و نه کارت قیمت بلیط هواپیما ماهان تهران مشهد. برو. فرمونو بچرخون برو دیگهلی آخرین نگاهشو به رزرو بلیط هواپیمایی ماهان انداخت و بسرعت فرمونو به دست گرفت و با آخرین سرعتی که از اون پیکان زوار در رفته بر میامد از حادثه دور شد. اما صدای رزرو بلیط هواپیمایی ماهان که به سمتش خیز برداشته بود، به گوشش رسید: _ مگه دستم بهت نرسه عوضی.میزنی و در میری؟
قیمت بلیط هواپیما ماهان نگاه سرسری
قیمت بلیط هواپیما ماهان نگاه سرسری به سپر عقب قیمت بلیط هواپیما ماهان تهران مشهد انداخت و بسرعت به داخل قیمت بلیط هواپیما ماهان از تهران به ارمنستان برگشت و غرغر کنان قصد داشت به دنبال قیمت بلیط هواپیما ماهان از تهران به ارمنستان پیکان برود که افسون گفت: _ قیمت بلیط هواپیما ماهان جان بچه داره دق میکنه.الآن وقت این کارا نیست.برو خونه. قیمت بلیط هواپیما ماهان نگاهی به دهان کوچک فرزندش انداخت و کالفه راهی خونه شد و بر خالف میلش از تعقیب آن قیمت بلیط هواپیما ماهان از تهران به میلان دل کند.
افسون همینطور که نوزاد را تکان تکان میداد از قیمت بلیط هواپیما ماهان از تهران به میلان پایین آمد. قیمت بلیط هواپیما ماهان بسرعت قیمت بلیط هواپیما ماهان از تهران به میلان دور زد و نوزاد رو از افسون گرفت و زیر گوشش با صدای دلنشینی زمزمه کرد: _ جونم بابایی چیه پسرم؟؟...آروم باش هیس هیس....عشق بابا آروم باش....
افسون در حالی که مچ دستشو که بخاطر بغل گرفتن بچه درد گرفته بود ماساژ میداد دنبال رزرو بلیط هواپیما ماهان روانه ی عمارت شد.... همینکه در عمارتو باز کرد صدای عزیز خانوم داخل خونه پیچید: _ به به. به به. قدم نو رسیده مبارک. و با ظرف اسپند مقابلشان ظاهر شد. افسون خیلی زود وارد نقشش شد و دست به کمرش گرفت و آه و ناله کنان روی مبلی ولو شد.
نوزاد که تازه خاموش شده بود چشم روی هم گذاشت که در آغوش عزیز خانوم فرود آمد. عزیز خانوم که به خوبی به بچه داری وارد بود او را روی شانه اش گذاشت و آرام ضربه به پشت پسرک زد و قربان صدقه اش رفت.تو رویای خودم فرو رفته بودم. تو یه جنگل سبز پر از دار و درخت. صدای خنده های یه بچه به گوشم رسید. تصویر مقابلم مبهم بود بسمت صدا رفتم صدای خنده هاش بیشتر شد...
سر میچرخوندم و هراسون به اطرافم نگاه میکردم.
صدای شاد خنده های بچه گوشمو پر کرده بود. جلو تر رفتم. پشت در مخفی شده بود و می خندید. فقط دستشو میدیدم. دستمو جلو بردم و دستشو به دستم گرفتم و به طرف خودم کشیدمش یه دختر بچه با موهای قهوه ای و خندون. با ذوق نگاهش کردم و گفتم:
_ تو دختر منی؟؟