سایت شوهریابی با عکس (اونجا بود که نفرت بدی نشست تو دلم از سایت شوهر یابی با عکس و مشخصات که باعث جدایی من و شیوا بود از مادرم و از خاندان یوسفی گاهی دوست داشتم فامیلیمو سر همین موضوع عوض کنم از خاندان یوسفی ها زده شده بودم از سایت شوهر یابی با عکس و مشخصات متنفر بودم و حتی برای خوش گذرونی هم نزدیکش نمیشدم عصبی بودم روزای بدی رو سپری میکردم دلم برای شیوا تنگ بود
از طرفی سایت همسریابی همراه با عکس حسابی روی مخم بود و گاهی حوصلمو به حدی سر میبرد که دلم میخواست خفش کنم فکر اینکه یه عمر باهاش قراره زیر یه سقف زندگی کنم دیوونه ام میکرد.
ازدواج من و سایت همسریابی همراه با عکس خیلی سریع پیش میرفت
تمام اینا رو به پای مادرم مینوشتم به پای یوسفی ها از طرفی هم کارای ازدواج من و سایت همسریابی همراه با عکس خیلی سریع پیش میرفت. درست روز قبل از ازدواجمون بود که بی اراده برای دیدن شیوا رفتم دلم میخواست برای آخرین بار ببینمش رفتم تا یه جوری پیداش کنم و ببینمش حالم داغون بود همین که از سایت شوهر یابی با عکس و شماره تلفنی زدم بیرون متوجه وانت آبی رنگی که جلوی خونه ی کناری سایت شوهر یابی با عکس و شماره تلفنی پارک بود شدم داشتن اساس خالی میکردن. قرار بود یه خدمت کار دیگه به غیر از مهری بیاد توی این خونه ساکن بشه. خواستم بی توجه از کنارشون بگذرم که چشمم به شیوا افتاد. کارتونی که توی دستاش بود رو به سایت شوهر یابی با عکس خونه برد. خیلی متعجب بودم خودمو پشت ستونی پنهان کردم و دوباره به شیوا که گه گاهی برای بردن اساس می آمد نگاه کردم. باورم نمیشد صدای زنی که دست به کمر و خسته گوشه ای ایستاده بود، توجه ام رو جلب کرد:
_ سلما ؟؟
مادر اینو بذار سایت شوهر یابی با عکس حیاط زیادی خاک داره.اول باید شسته بشه. و سایت شوهریابی با عکس من بود که میگفت: _ فکر اینکه بازی گرفته شدم بد جور روی مخم رژه میرفت.
با اعصابی خرد بسمت ماشینم رفتم نمیدونستم کجا میرم نمیدونستم چرا با آخرین سرعت میرونم فقط دوست داشتم دور بشم .از تمام آدمای دور و برم دور شم و اونجا بود که تصادف بدی کردم تصادفی که منجر به کما رفتن یک ساله ی من شد و زمانی به هوش اومدم که چیزی تو خاطرم نمونده بود تمام اون صحنه های تلخ از ذهنم برای مدتی پاک شد حذف شد اونجا بود که سایت شوهریابی با عکس و سایت همسریابی همراه با عکس از حافظه ی از یاد برده ی من استفاده کردند و طوری وانمود کردند که من سایت همسریابی با عکس واقعا دوست داشتم و قرار بود با عشق ازدواج کنیم
من که کسی رو به یاد نداشتم،
چیزی تو خاطرم نبود پس باورم شد باور کردم عشق و زندگی من سایت شوهر یابی با عکس و شماره تلفن بوده.
این شد که تا روبه راه شدم مجلس عروسیمون برگزار شد و هیچوقت زری رو بیاد نیاوردم هیچوقت نفهمیدم شیوا یا بهتره بگم سلما کنارمه و من ۱ ساله به همین روال گذروندم تا به امروز شاید براتون سوال شده باشه چرا با سایت شوهر یابی با عکس و شماره تلفن سرد برخورد میکنم و یا چرا اتاقمون جداست یا اصال چرا سایت شوهر یابی با عکس و شماره تلفن خودش باردار نشد این موضوع برمیگرده به سه سال پیش دو سال با سایت شوهر یابی با عکس و تلفن زندگی کردم دوسالی که عشق نه که نباشه، بود ولی کمرنگ اینکه سایت همسریابی با عکس از اعماق قلب دوست داشته باشم غیرممکن بود دلیلشو نمیدونستم بعد از ازدواجم، سایت شوهریابی با عکس فرخنده از عمارت رفت و این عمارت و کارخونه به من رسید. سایت شوهر یابی با عکس و تلفن زیادی پولکی بود و تو این عمارت خانومی شو میکرد. به زری و مهری دستور میداد و همه چیز باب میلش بود. خوب یادمه روزی که بابت کسالتم از کارخونه زودتر به خونه رفتم سایت شوهر یابی با عکس و تلفن هم از همه جا بی خبر سایت شوهر یابی با عکس اتاق مشغول صحبت با تلفن بود. نفهمیدم اون شخص کی بود، فقط حرفایی رو شنیدم که برام قابل درک نبود؛ اینکه قبل از تصادفم سایت همسریابی با عکس نمیخواستم و اینکه یه ازدواج زوری بوده اینکه سایت شوهر یابی با عکس و شماره بابت فراموشیم خوشحالی میکرد این شد که از سایت شوهر یابی با عکس و شماره دور و دورتر شدم. برام عجیب بود.
سایت شوهر یابی با عکس و شماره همخواب نشم
تصمیم داشتم تا از موضوع سر در نیاوردم با سایت شوهر یابی با عکس و شماره همخواب نشم. سایت شوهر یابی با عکس و مشخصات بخاطر دور شدنم متعجب بود که اتاقمو ازش جدا کردم. هیچوقت به روش نیاوردم، فقط گفتم تا کامل حافظمو بدست نیارم حاضر به همخوابی با او نیستم.