به هر جایی که فکرشو میکردم سرزدم، به فکرم رسید کنار دریا برم، دیگه آخرین جاییه که دارم میرم سراغش. همینکه پارک کردم ماشین حمید رو هم دیدم که کمی دورتر پارک شده. پیاده شدم و کنار ماشینش رفتم. حمید به کاپوت ماشینش تکیه داده بود و غرق فکر به گوشه ای خیره بود. روی صیغه تبیان کوبیدم و گفتم: _ صیغه تبیان تهران؟؟
به خودش اومد و تکیه شو از ماشینش گرفت و گفت: _ اونجارو ببین. به جایی که اشاره کرد، نگاه کردم. همینکه نگام به امیرسام افتاد چشام تا آخرین حد گرد شد روی برفای ساحل زانو زده بود و صیغه تبیان هاش می لرزید. گاهی صدای تبیان صیغه موقت گوش آسمونو کر میکرد با دیدن حالش چنان شوکه شدم که ناباور به اندام تکیده اش نگاه کردم.نمی تونستم در توانم نبود سامی رو تو این وضعیت ببینم اون چنان ز جه میزد که انگار به ته خط رسیده منو ببخش .منو ببخش مطمئنم بخاطر وجود منه با یه دل قرص و محکم قدم برداشتم تا برم طرفش که توسط حمید، دستم گرفته شد: _ کجا میری صیغه تبیان انگلیسی؟؟ نفسام به سختی باال میومد:
_ داره خودشو داغون میکنه...مگه نمی بینی؟؟
ورود به سایت تبیان بذار تو حال خودش باشه
_ حالش خیلی خرابه ورود به سایت تبیان بذار تو حال خودش باشه بذار با همین گریه ها خودشو آروم کنه.اگه بری جلو ممکنه خجالت بکشه و راحت نباشه. رو به حمید کردم و گفتم: _ میشه خواهش کنم از صیغه تبیان تهران بری؟؟
مارو تنها بذار قول میدم امیرسامو بیارم خونه. با تعجب نگام کرد که گفتم:
_ خواهش میکنم حمید. صیغه تبیان ای باال انداخت و گفت: _ باشه .باشه میرم. _ ممنون. رفتن حمید رو تماشا کردم. وقتی از رفتنش مطمئن شدم به ماشین رفتم، پالتومو برداشتم و بسمت امیرسام ر فتم. رو به دریا نشسته بود و تو دیدش نبودم. سعی کردم آروم قدم بردارم تا قبل از رسیدنم متوجه حضورم نشه. همینکه پشت سرش رسیدم پالتورو، روی صیغه تبیان هاش انداختم و گفتم: _ نبینم غمتو پسر.
یهو سراسیمه به طرفم برگشت و همینکه منو پشت سرش دید با حالت دیوانه واری از جاش بلند شد و پالتو رو از روی دوشش به پایین پرت کرد و تبیان صیغه موقت زد: _ عوضی آشغال با تعجب نگاش کردم که یقه ی لباسمو چسبید و تبیان صیغه موقت زد: _ صیغه تبیان تهران چه غلطی میکنی؟؟چه غلطی میکنی تو زندگی من؟؟چرا قدم نحستو از زندگی من برنمیداری؟؟ عوضی چی میخوای از جون همسریابی تبیان ؟؟ چی میخوای ازش.؟؟؟ و شروع به دادن فحش های رکیک کرد... چنان از این حرکت یهوییش شوکه بودم که حتی نتونستم وقتی زمینم انداخت، خودمو کنترل کنم. همینطور که روی برفا افتاده بودم نگاهش کردم درست حدس زده بودم...اون حرفامونو شنیده اما چه طوری؟؟؟؟ صیغه تبیان انگلیسی (امیرسام دوباره بهم نزدیک شد مشتش آماده ی فرود بود از جام تکون نخوردم.خواستم خوب عقده شو خالی کنه اون حق داره، منم بودم واسه زنم غیرتی میشدم اونم زنی مثل همسریابی تبیان مشتی که توی صورتم خورد درد خیلی بدی داشت ولی حقم بود تا من باشم به یه زن شوهردار ادعای عشق نکنم مشت بعدی باز تو صورتم نشست فکر کنم گونه ام کبود شد و لبم جر خورد عیبی نداره باید تقاص پس بدم... ولی کاش این کتکا یاد رو میتونست از ذهن و قلبم پاک کنه... افسوس که فقط درد داره فقط درد یقه مو گرفت و بلندم کرد با نفرت تو چشام زول زد و با سرکوبید روی پیشونیم سرم به ورود به سایت تبیان خم شد ولی باز بی توجه به دردش، نگاهمو به پایین دوختم دوباره سرش روی بینیم فرود اومد حس کردم دماغم خرد شد صدای بدی داد
و از دردش چشام به سوز اشک نشست دوباره پرتم کرد روی برفا دماغم عجیب درد میکرد سوز سرما و خیسی و کثیف بودن لباسام روی برفا و درد بدنم، عجیب حالمو بدکرده بود
دوست داشتم زمان بایسته تا همینطور افتاده روی برفا اونقدر به آسمون زول بزنم تا از سرما و درد بمیرم دوباره چند لگد حواله ام کرد، باز بروی خودم نیاوردم و تحمل کردم یهو جوش آورد و تبیان صیغه موقت زد: _ چیه؟؟؟
کجاست اون صیغه تبیان انگلیسی که هیچکس حریفش نمیشد
چرا بلند نمیشی از خودت دفاع کنی؟؟ کجاست اون صیغه تبیان انگلیسی که هیچکس حریفش نمیشد...هان؟؟ بلندشو ناکارم کن بلندشو از خودت دفاع کن مردک باز توجهی بهش نکردم اون زیادی عصبی بود و حق داشت باید بذارم دلشو حسابی