نه اقا مهرداد، تو بیشتر از سایت صیغه یابی هلو و حتی در حد منم نیستی، بعید میدونم از فکر کردی چون سنت از سایتهای صیغه یابی رایگان بیشتره، عقلت هم بیشتره؟ یا نه، چون از سایتهای صیغهیابی و همسریابی یا شهر نوهای مجازی بزرگتری بیشتر از دوست داشتن واقعی چیزی بفهمی! سپس بدون نگاه کردن به چشمهایش از کنارش گذشتم که ناگهان دستان گرم و قدرتمندش بازوهایم را در چنگ گرفته و مرا به سوی خودش کشاند. چسبیده به سایت صیغه یابی، بازوهایم را گرفته و به چشمانم خیره بود.
سایتهای صیغه یابی رایگان نزدیک شود
از اینکه تا این حد به خودش جرئت میداد به سایتهای صیغه یابی رایگان نزدیک شود و حتی به سایتهای صیغهیابی و همسریابی یا شهر نوهای مجازی دست بزند، تمام وجودم را به آتش میکشید. با خشم برای رهایی از چنگالش تالش کردم اما انگار آب در هاونگ میکوبیدم، حتی ذرهای هم از جایش تکان نخورد. ولم کن مهرداد! ولم کن. اگر ولم نکنی، جیغ و داد میزنم همه بیان اینجا. میدونی که این کار رو میکنم!
اما او انگار صدای مرا نمیشنید، خیره به چشمانم با صدای آرام و لغزندهای گفت: لبات... زیباتر شدن. طرز لباس پوشیدن و آرایش کردنت، همه فرق کرده. قبال به خودت درخشش چشمات بیشتر شده. موهای مشکیت براقتر شدن. ابروهات خوش حالتتر شده و... نمیرسیدی زیاد... اما حاال از همیشه زیباتری. میدرخشی، همیشه میدرخشیدی اما سایت صیغه یابی ندیدم.
سایت صیغه یابی هلو ندیدمت.
سایت صیغه یابی هلو ندیدمت... اما... با تمام این اوصاف دوست دارم... دوست دارم، پس ازت یه فرصت میخوام. بهم یه فرصت دیگه بده، دیگه قول میدم ناامیدت نمیکنم. کالفه از پرت و پال گفتنهایش که کوچکترین تاثیری در سایت صیغه یابی نداشتند، دهانم را باز کردم تا زن دایی و دایی را صدا بزنم. مهرداد هم که تمام مدت به چهرهام و چشمانم خیره بود، با دیدن این حالتم به طور ناگهانی و غیرارادی بازوهایم را رها کرده و به سرعت از سایت صیغه یابی فاصله گرفت.
با دیدن این کارش، پوزخند تلخی بر روی لبانم نشانده و سری از روی تاسف برایش تکان دادم. سپس نفسم را کالفه به بیرون فرستاده و به طرف سالن پذیرایی رفتم. درست زمانی که سایت صیغه یابی هلو در حال نشستن کنار مهتاب بودم،