دندون قروچه ای کرد و گفت: - اون پشت چه کار می کردی؟ از ترس به من من افتاده بودم: - کدوم پشت؟ با چشم هاش اشاره کرد که دوباره برگشتم به حالت اول. گفتم: - میشه اول از من فاصله بگیری؟ دو تا دستاش رو طرفینم گذاشت و یک ابروش رو باال داد و گفت: - نه، به سوال من جواب بده. به چشم های توسی برزخیش نگاه کردم و گفتم: - خب، خب... قبل از اینکه بخوام چیزی بگم صدای در اومد و پایین کشیدن دستگیره در...پشت بندش صدای نره غولی به اسم سایت های همسریابی معتبر رایگان: -هی دختره ی ایکبیری، در رو چرا قفل کردی؟ به در نگاه کردم؛ بعد هم به سایت های همسریابی معتبر نگاه کردم که آروم گفت: - جوابش رو بده.
جواب سایت های همسریابی معتبر رایگان رو دادم
منم خیلی گوگولی جواب سایت های همسریابی معتبر رایگان رو دادم: -برای اینکه ببینم فوضولم کیه؟ دیدم تو. گمشو تا دوباره نزدم لهت کنم. صدای خنده هیستریکش از پشت در باال رفت. به سایت های همسریابی معتبر نگاه کردم که حاال رنگ برزخیش تبدیل به یک چیز متفاوت شده بود. صدای آیا سایت های همسریابی معتبر هستند؟: - جوجه آیا سایت های همسریابی معتبر هستند؟، خودمم زیاد ازت خوشم نمیاد. گمشو لباسای خوب بپوش که تا دوساعت دیگه میام دنبالت. با تعجب به سایت های همسریابی معتبر نگاه کردم که دوباره گفت: - چ ی می خوای بگی؟ هلش دادم اونور و سمت در رفتم و گفتم: - خودت گمشو عوضی. من هیچ جایی نمیرم. مگه من از تو دستور می گیرم؟ سایت های همسریابی معتبر رایگان: - چقدر زبون می ریزی بچه. به جای اینکه سایت های همسریابی معتبر خان تو رو آدم کنه، بدتر کرده. فدای سرم اصال بتمرگ تو همین اتاق بوی کپکت بزنه بیرون.
برای سایت های معتبر همسریابی موقت لرزشی دادم
زبون درازی کردم و برای سایت های معتبر همسریابی موقت لرزشی دادم و با حرص گفتم: - فعال بوی گندیده ی تو از پشت این در زده تو اتاق، به جای اینکه هارت و پورت اضافی کنی، مخت رو به کار بنداز، چقدر برای این دنیا حرومی!
- صدایی نمی اومد...انگار رفته بود. برگشتم سمت در و بهش تکیه داده بودم. یادم رفته بود اصال، سایت های معتبر همسریابی موقت هم وجود داره. دست به سینه بود و از اون لحظه تا االن مخش تاب برداشته بود. آروم اومد سمتم و دوباره حصار دستاش رو طرفینم قرار داد. جای گوشم آروم پچ زد و گفت: - کاری که گفت رو بکن. سایت های معتبر همسریابی موقت میام دنبالت. به جای اینکه از در بره، پنجره رو باز کرد و به سمت بالکن اتاق خودش رفت. راهی که رفت رو در پیش گرفتم. عع، جلل خالق!
- اینم یک راه نفوذی دیگه به اتاقم.اتاقامون چفت کنار هم بود. بالکن هامون هم فقط با باز کردن پای صدوهشتاد درجه ای، به هم نزدیک می شد. به آسمون نگاه کردم و از طلب کردم که با این کار ها حداقل دار فانی رو وداع نگم. برگشتم به اتاقم و سراغ کمد رفتم، ببینم چه کوفتی می تونستم بپوشم؛ هرچند دلم راضی به این جشن ها نبود، ولی خوب باید بفهمم این آدم ها چه جنسی ان. هرچی زیر و رو کردم، مناسب نبود. یا خوشم نمی اومد، یا خیلی فجیع بود. وا رفته برگشتم سمت تخت و روش نشستم؛ خواستم دراز بکشم که لبه تخت، پالستیکی مشکی رو دیدم.
- تعجب نکردم، چون صد در صد کار سایت های معتبر همسریابی موقت خانه. همون جور نشسته، محتویات داخلش رو بیرون ریختم و به لباس هایی که جرقه ی خوشحالیم رو زد، نگاه کردم. یک لباس پوشیده ی زرشکی، که روی آستیناش توری مشکی مانند بود؛ روشم دو تا قلب آتشی بود. بلند شدم و لباس رو پوشیدم؛ کامل کیپ بدنم بود. جلوی آیینه ایستادم و سایت های معتبر همسریابی موقت رو برانداز کردم؛ با اینکه لباس پوشیده ایه و همین طور تیره است، جلب توجه خاصی داره.
- شونه ای باال انداختم و به دامن مشکیی که روی تخت بود نگاه کردم؛ اون رو هم پام کردم و بعد دوباره جلوی آیینه قدی ایستادم. موهام رو افشون کردم و با کلی ادا در آوردن، سایت های معتبر همسریابی موقت رو بر انداز کردم... سر دامن توری بود و یک ربان ریز زرشکی دورش رو گرفته بود. باالی دامن که می شد، دور شکمم، یک کمربند مشکی بود که با یک سنجاقک لوزی مانند به هم متصل می شدند. آیا سایت های همسریابی معتبر هستند؟ عالیه عالی شدم...شال زرشکی رو هم بعد از اینکه موهام رو بافتم، روی سرم انداختم و شنل قرمز رو پوشیدم.