فقط یه اس ام اس از سایت همسریابی بهترین رسیده بود
عادت کرده بودم شبارو پیش الکا تو اتاقش بخوابم بوی خوبش خستگی به تنم نمی ذاشت چون بازم می خواستم برم پیش داداشیم گوشیمو تو حال چک کردم تا بذارم همونجا بمونه فقط یه اس ام اس از سایت همسریابی بهترین رسیده بود _ همه وقتی قراره معروف بشن بی معرفت میشن؟! _ کم چرت و پرت بگو خل وچل من حالام بگیر بخواب فردا قراره خسته شی شب بخیر یه استیکر زبون درازیم گذاشتم اخرش گوشیمو گذاشتم همونجا و پشت در اتاق الکا منتظر شدم تا مامان بخوابوندش تا منم برم بخوابم صدای گریه ی الکا بیدارم کرد طبق معمول این چند وقت داشتم خواب می دیدم خواب که نه بهتره بگم کابووس ! خواب مسابقه می دیدم همه ی حریفا نشونه گیری بیست!! نوبت من که میشه یدونه هم نمی تونم به هدف بزنم همه بهم می خندن و بلند شدم الکارو بغل گرفتم پستونکشو گذاشتم تو دهنش و تو بغلم تکونش دادم تا اروم شه تا خوابید با عشق بوسیدمش و گذاشتم سرجاش خواستم دوباره بخوابم ولی دیگه فایده نداشت هم صبح شده بود هم خوابم پریده بود از اتاق بیرون اومدم و رفتم سمت اشپزخونه تا اگه مامان نباشه صبحونه اماده کنم.
همبازی بچگی سایت همسریابی بهترین همسر انلاین ازم خواست موهاشو ببافم
تا مامانو تو اشپزخونه دیدم لبم به خنده باز شد رفتم بغلش کردم بوسیدمش صبح بخیر گفتم مامانم متقابلا همین کارو کرد _ به چی میخندی شیطون مامان؟ _ به اینکه می خواستم صبحونه درست کنم سوپرایز بشین که اونم شما زودتر بیدار شدین. . برگشتم برم موهامو ببندم که با چهره ی بشاش بابا جلوی اشپزخونه مواجه شدم از سرخ و سفید شدن مامان خندم گرفت برای اینکه خجالت نکشه رفتم سمت اتاقمو مشغول موهام شدم صدای شکستن یه چیزی از اشپزخونه اومد به دنبالش صدای گریه ی الکا تصمیم گرفتم اول الکارو بردارم بعد برم اشپزخونه الکارو تکون تکون می دادم تا اروم شه صدای خنده ی مامان و بابا از دورهم شنیده می شد رفتم تو اشپزخونه و بدجنس گفتم _ چه خبرتونه دوتایی عشق و حال می کنین؟! بابا خندید و مامان یه بی حیایی نثارم کرد. . عصر خاله شیرین و سایت همسریابی بهترین همسر انلاین اومدن خونمون سایت همسریابی بهترین و مامانشم اومدن مامانا تو اشپز خونه بودن الکا هم خوابیده بود ما دخترا هم تو اتاق من داشتیم به خودمون می رسیدیم هر سه همسن بودیم و همبازی بچگی سایت همسریابی بهترین همسر انلاین ازم خواست موهاشو ببافم وقتی کارم تموم شد نگاش کردم خوشگل بود خوشگل ترم شده بود موهای خرماییش دسته دسته تو حصار هم گیر افتاده بودن موهاش تا زیر کمرش می رسید ابروهای مشکیش تضاد جالبی با موهاش داشت چشمای درشت طوسی بینی خوش فرم پوست سفید لبای برجسته و خوش فرم...رو چونش هم یه چال کوچولو داشت. . به نظر من که دخترخالش بودم خیلی تو دل برو بود رفتم سراغ سایت همسریابی بهترین موهاشو اتو کشیدم موهاش زیاد بلند نبودن به زور تا روی شونش می رسید چشم و ابرو مشکی دماغ کوچولو چال گونه دار لبای خوش فرم.
سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین پیرهن ابی نفتی پوشید
نوبت رسید به موهای من سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین پیشنهاد کرد همونطور دم اسبی ببندمشون می گفت به ورزشکار جماعت مو درست کردن نمیاد. . یادش بخیر. . اونروز چقد من حرص خوردمو اون دوتا خندیدن. . لباسامونم عوض کردیم و رفتیم بیرون من و سایت همسریابی بهترین از دوره ی ابتدایی دوست بودیم و ده سالی می شد که رفت و امد خانوادگی داشتیم با پسرای فامیل ما همه یه جا بزرگ شده بودیم من یه پیرهن خوشگل مشکی پوشیدم که بلندیش تا وسط رونم بود و یه شلوار سفید روی پیرهن طرحای سفید داشت و استینش تا روی ارنج بود کلا عاشق سیاه و سفیدم سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین پیرهن ابی نفتی پوشید با شلوار مشکی روی پیرهنش عکس یه دختر بود کنارشم به انگلیسی کج نوشته شده بود اگه می تونی منو بگیر سایت همسریابی بهترین همسر هم پیرهن سبز خوشرنگ که بلندیش تا یه وجب بالای زانو می رسید پوشید با شلوار طوسی ساعت نه شب بودو از سرو صدایی که از بیرون میومد می شد فهمید همه اومدن نگاها سمت ما برگشت با خوشرویی سلام کردیم و خوشامد گفتیم سایت همسریابی بهترین همسر توران 81 رو دیدم که الکا بغلشه و با نگاش داره سایت همسریابی بهترین همسر بزرگترین رو قورت میده رفتم سمتش تا هم الکارو بگیرم هم یکم کرم بریزم _ خوردیش دختر مردمو پسر عمو و خندیدم. .
سرخ شد و سرشو انداخت پایین می دونستم سایت همسریابی بهترین همسر جدید هم دوسش داره می دونستم الان از یه جایی داره نگامون می کنه خواستم اذیتش کنم دستمو زیر چونه ی سایت همسریابی بهترین همسر ادرس جدید گذاشتمو مجبورش کردم نگام کنه سایت همسریابی بهترین همسر جدید فدای سرخ و سفید شدنت الکارو از دستش کشیدم و با خنده ازش دور شدم چشم گردوندم تا ارتان رو ببینم نشسته بود کنار بابام اما همه ی حواسش به من بود و با حسرت سایت همسریابی بهترین همسر ادرس جدید نگاه می کرد تا نگام کرد سرد نگاش کردم و رفتم سمت اشپزخونه همیشه سعی داشت بهم زور بگه به خاطر همین ازش متنفر بودم اما سایت همسریابی بهترین همسر ادرس جدید همیشه برادرانه پشتم بود.
مثل الکا دوسش داشتم سر سفره اتفاقی من پیش سایت همسریابی بهترین همسر دنیا نشسته بودم و این طرفم سایت همسریابی بهترین همسر نشسته بود سایت همسریابی بهترین همسر جدید برای اینکه با سایت همسریابی بهترین همسر دنیا رو به رو باشه نشست کنار مامانش شام رو با کلی ادا و خل و چل بازی خوردیم موقع رفتن همه برام ارزوی موفقیت کردن دلم گرفته بود اما با لبخند باهمه خدافظی می کردم موقع خدافظی از سایت همسریابی بهترین همسر انلاین و سایت همسریابی بهترین همسر نتونستم خودمو کنترل کنم و سخت گریه می کردم. . بالاخره دل کندیم و رفتن سایت همسریابی بهترین همسر قول داده بود فردا بیاد و به مامان کمک کنه ریخت و پاش هارو جمع کنن خیالم از این بابت جمع بود اما خب استرس داشتم. . به خاطر استرسم معدم درد می کرد باهمون حال زار رفتم پشت در الکا نشستم تا مامان بیاد بیرونو برم بخوابم ده صبح پرواز داشتیم اما باید هشت از خونه می رفتم بیرون.
چون بابا باید زودتر می رفت از سایت همسریابی بهترین همسر توران 81 خواهش کرد که اون بیادو منو برسونه فرودگاه در اتاق باز شد و مامان اومد بیرون مامان فرشته؟! _ جونم عشقم؟! میشه منو فردا زودتر بیدارکنین باید دوشم بگیرم چشم حتما.