
به سمت دست همسریابی هلو موقت خم شد و خواست بوسه به دستش بزنه که اقاجون نذاشت این چه کاریه پسرم اخه همسریابی موقت هلو پنل کاربری الان ۵سال شده که امروز فردا شده ما الان باید نه تنها ازدواج کرده بودیم بلکه شما الان نتیجه هاتونم میدیدین از خجالت اب شدم چقدر ادم وقیحی بود همسریابی هلو موقت هم که انگار کیسه برنجی و که فروخته نگه داشته و به صاحبش پس نمیده هانا مال خودته همسریابی موقت هلو پنل کاربری بوسه ای روی پیشونی جابر نشوند که میخواستم از عصبانیت فریاد بکشم به طرف اتاق خودمون برگشتم که همسریابی هلو موقت گفت هانا سايت همسريابي موقت هلو به خاطر بی ادبی ای که کردی مجازاتی کردم که حقت نبود و حالا تو بگو در ازای اون چی میخوای اینکه به خواست سایت جدید همسریابی موقت هلو عروسی رو جلو بندازم یا طبق برنامه پیش بریم از عصبانیت قرمز شده بودم ولی تصمیم داشتم با پنبه سرببرم چون با همسریابی موقت هلو پنل کاربری این طور جواب میداد اخه همسریابی موقت هلو holoo خجالت میکشم جلو شما اقاجون همسریابی هلو موقت خنده بلندی کرد و گفت تا فردا عصر فکراتو بکن جابر خودش میاد.
دستی روی شونه سایت همسریابی هلو ازدواج موقت گذاشت
برای گرفتن جواب دستی روی شونه سایت همسریابی هلو ازدواج موقت گذاشت و گفت بلاخره زن گرفتن ناز کشیدنم داره دیگه و همگیشون خندیدن دیگه نمیتونستم خودم و کنترل کنم بیشتر ایستادن رو جایز ندونستم با عجله به طرف اتاق خودمون رفتم و دررو پشت سرم بستم صدای خنده جمع عصبی ترم میکرد فردا حتما باید با محبوبه حرف میزدم نقشه های اون حرف نداشت پیامهای کاربران همسریابی موقت هلو و پدر و مادرش شام موندن وبه اجبار همسریابی موقت هلو holoo هم سرهمون سفره نشستم و خانم جون جوری تنظیم کرد تا سايت همسريابي موقت هلو و جابر روبروی هم بشینیم.
نیم نگاهی به پیامهای کاربران همسریابی موقت هلو نکنم
همه تلاشمو کردم که حتی نیم نگاهی به پیامهای کاربران همسریابی موقت هلو نکنم ولی برای هرچیزی که توی سفره دست دراز میکردم دستش رو پیش میاورد که دستمون به هم برخورد کنه عصبی بودم و از غذا چیزی نفهمیدم شب رو به هر سختی ای به صبح رسوندم و صبح وقتی مامان برای درست کردن غذا به مطبخ رفت به دنبالش راه افتادم مرضی جونم چی شده باز دختر بذار برم پیش محبوبه که دوباره باهم کلک سوار کنین خنده ام گرفت و نتونستم جلوی خودمو بگیرم و بلند خندیدم صدای خانم جان که داشت از پله های اتاقشون پایین میومد بلند گفت ای دختر ورپریده همه رو به جون هم انداختی برا سایت همسریابی هلو ازدواج موقت ناز کردی حالا قهقهه خنده ات بلنده از مطبخ بیرون رفتم و بالبخند سلام دادم علیک سلام کانال همسریابی موقت هلو همسن تو بودم مسعود و محمد و داشتم اونوقت تو هنوز داری ناز میکنی وای نگین خانم جون شما سرتاپاتون کمالاته کانال همسریابی موقت هلو کجا شما کجا ای شیطون بلا چیشده باز کبکت خروس میخونه بااجازه تون میخوام برم خونه محبوبه اینا کارش دارم خوبه اتفاقا شنیدم اونم نامزد کرده برو بلکم توروهم سر به راه کنه تودلم خندیدم چه توقع مضحکی اگه خبرداشتن تاحالا هم به کمک محبوبه تونستم جابر و دست به سر کنم حتما یه بلایی سرش اورده بودن.