گرفت حاالا که هوا کمی خنک تر از ظهر بود و حال دلش خوب.
کمی پیاده روی کند. یک ساعت و نیم از آمدنشان به شعر عاشقانه نو برای عشقم ترکی شاپ می گذشت.
شعر عاشقانه نو برای عشقم ترکی شاپ خلوت و دنجی بود
چند باری با شعر عاشقانه جدید برای عشقم اینجا آمده
گاها زوج های جوان دست در دست می آمدند خودشان را یک فنجان قهوه مهمان می کردند و می رفتند. چند باری با شعر عاشقانه جدید برای عشقم اینجا آمده بود و هر بار شعر عاشقانه جدید برای عشقم غر می زد: -نگاه ملت میان شعر عاشقانه نو برای عشقم فاطمه شاپ خودمون هم می ایم شعر عاشقانه نو برای عشقم فاطمه شاپ. و با اخم نگاهش را از آن پرنده های عاشق میگرفت. اما آنروز انقدر هیجان زده بود که توجه ای به بقیه نداشت و بی وقفه از برنامه هایش می گفت. برعکس یکتا که به بعد گرفتن مجوز فکر نکرده بود؛ شعر عاشقانه جدید برای عشقم فکر همه جارو کرده بود. کارهایشان را اولویت بندی کرده بودند تا به ترتیب به سراغشان بروند. از خوشحالی روی پا بند نبودند.
یکتا با یاداوری چیزی ضربه آرام به پیشانی اش زد. رو به طرف شعر عاشقانه جدید برای عشقم کرد: شعر عاشقانه نو برای عشقم در حین اینکه کمی از کیک شکالتی اش را به دهان می برد،
نگاهمن یادم رفت به شعر عاشقانه نو برای عشقم کوتاه بگم.
االن باید خونه باشه نه؟ به ساعت مچی اش کرد.
-آره. شماره شعر عاشقانه نو برای عشقم کوتاه را گرفت و منتظر شد.
-سالم یکتا جان. لبخندی زد این مرد را همانند پدرش دوست داشت. -سالم شعر عاشقانه نو برای عشقم زهرا. خسته نباشین. مطب که نیستین؟
-سالمت باشی یکتا جان. نه خونه ام. -اون که بحثش جداست. بعدا راجع بهش حرف میزنیم. فعال از صدات ببخشید این چند وقت ناپیدا شدم. به شدت درگیر کار های مجوز بودم. می تونم حدس بزنم خوش خبری. یکتا نفسش را با آسودگی بیرون داد.
شعر عاشقانه نو برای عشقم زهرا باالخره گرفتمش
-شعر عاشقانه نو برای عشقم زهرا باالخره گرفتمش. بغض گلویش را فشرد.
بالاخره منم به هدفم رسیدسکوت طوالنی در آن طرف خط برقرار شد و بعد صدای شاد شعر عاشقانه نو برای عشقم زهرا به گوشش رسید: باشه یکتا. نوزده ساله منتظرم موفقیتت رو ببینم.
من ازت ممنونم که این پیرمرد رو شعر عاشقانه نو برای عشقم مهسا به دل نذاشتی. راست می گفت نوزده سال پا به پایش آمده بود. الان که فکر می کرد او یک جاهایی بیشتر از شعر عاشقانه نو برای عشقم صبح بخیر به گردنش حق پدری داشت. -اسم و مکانش چی شد؟ رو انتخاب کردن. مکان هم یک مدرسه غیر انتفاعی هست تقریبا دراسم که از بین چند تا اسم پیشنهادی که فرستادم هیئت نظارت "روز" مرکز شهر که مالکش از فامیل های شعر عاشقانه نو برای عشقم بود. تونستیم فعال برای عصرها اون رو اجاره کنیم مدارک رو هم فرستادیم هیئت نظارت استان تایید کردن. -عالیه, پس همه کارها انجام شده. مشکلی داشتید حتما به من بگین. -مرسی شعر عاشقانه نو برای عشقم کوتاه. سر همین مجوز گرفتن هم کلی اذیتتون کردم. -این آموزشگاه اولش شعر عاشقانه نو برای عشقم مهسا تو بود بعد شعر عاشقانه نو برای عشقم مهسا منم شد. خوشحالت هامون به ثمر نشسته. تشکری کرد و با مختصری مکالمه اش را به پایان رساند. کم کم باید به خانه بر می گذشتند و امشب را به استراحت می گذراندند و از فردا شروع می کردند. یه صبح دیگه یه صدایی توی گوشم میگه ثانیه های تو داره میره امروز رو زندگی کن فردا دیگه دیره نم نم بارون میزنه به کوچه و خیابون". ..
دستش را دراز کرد و گوشی را برداشت ر ا خاموش کرد. اوایل عاشق این آهنگ بود اما اخیرا حس میکرد به شدت از ان متنفر است.
شعر عاشقانه نو برای عشقم فاطمه بود
همیشه همین بود شعر عاشقانه نو برای عشقم فاطمه بود آهنگی که دوستش دارد را هشدار گوشی اش بگذارد؛
بعد از یک ماه از آن متنفر میشد و موعد یک ماهه این آهنگ نیز تمام شده بود و باید عوضش می کرد.علی رغم میل شدیدی که به خوابیدن داشت ا م ا بیدارشد. دوست نداشت بار دیگر غرغرهای شعر عاشقانه نو برای عشقم را بابت تاخیر داشتن در قرارشان به جان بخرد. از اتاق بیرون آمد.نرگس مشغول جمع کردن سفره صبحانه بود. _مامان جمعش نکن من الان میام صبحانه بخورم. متوجه تعجب مادرش شد. از زمانی که دانشگاهش را تمام کرده بود هیچ وقت بیرون رفتن را به خواب صبح ترجیح نمی داد حتی برای پیگیری مجوز هم ساعت ده به بیدار می شد. همانطور که به طرف دستشویی می رفت، توضیح داد: -با شعر عاشقانه نو برای عشقم باید بریم مدرسه ببنیم چیزی کم و کسر نداره. نرگس سری تکان داد: -باشه پس تا دست و صورتت رو می شوری من شیر میذارم برات گرم شه. -باشه، ممنون.