بیشتر خورده شیشه ها بیرون ریخته بود ا م ا داخل ماشین هم پیدا می شد. بعد از مرتب کردن آشپزخانه سینی شربت را برداشت و بیرون آمد. سینی را روی میز گذاشت و کنار پدرش روی کاناپه نشست. کنجکاو پرسید. -یزدان کجا رفت؟ شعر عاشقانه نو جدید همانطور که سرش در گوشی اش بود، جواب داد: -گفت کار داره. تا شب برمی گرده.'
شعر نو عاشقانه اخوان چرخید
گوشی را کنار گذاشت و به طرف شعر نو عاشقانه اخوان چرخید. -امروز چی کار کردی؟
کی می اد مجوز؟ صبح اینقدر با عجله رفتی، نشد بپرسم. با لبخند عمیق پاسخ داد: -شما شربتتون رو بخورید مامان هم بیاد می گم بهتون.
شعر نو عاشقانه کوتاه جدید باشه از گفت و لیوان شربش را برداشت.. نگفته هم از ستاره باران عسلی چشم های یکتا فهمیده بود که تالش های دخترش جواب داده.یکتا به اتاقش رفت و سریع بازگشت. باز کنار شعر نو عاشقانه کوتاه جدید جای گرفت و نرگس را صدا زد. -نرگس خاتون کجایی؟
شعر نو عاشقانه کوتاه جدید تک خنده ای کرد و یکتا زمزمه کرد: -یک...دو...سه همزمان با سه گفتن یکتا نرگس وارد پذیرایی شد.
- -یکتا من چی بگم بهت آخه؟
- تو چرا اینطوری هستی بچه؟
- آدم به مادرش می گه نرگس؟
یکتا در جواب غرهای نرگس فقط لبخند دندان نمایی زد.. همیشه همین بود...وقتی مادرش را نرگس خاتون صدا میزد, تا سه ثانیه بعد نرگس هر کجا که بود خودش را می رساند و حرص می خورد یکتا عاشق همین تکرار شیرین بود. شعر نو عاشقانه کوتاه جدید میانجی گری کرد. با نشستن نرگس روی مبل تک نفره ای که روبرو یکتا و شعر عاشقانه نو جدید قرارفعال بیا بشین خانوم، دخترت می خواد باهامون حرف بزنه. داشت؛ شعر عاشقانه نو جدید و زیبا کاغذی که پشت سرش گذاشته بود با احتیاط بیرون آورد-بفرمایید. دخترتون هفت خان رستم رو گذروند و اینم مجوزش. نرگس اولین کسی بود که واکنش نشان داد از ظهر که شعر عاشقانه نو جدید و زیبا آمده بود؛ متوجه خوشحالی اش شده بود اما چیزی نپرسیده بود تا خودش بگوید. می خواست حرفی بزند اما بغضش مجالی برای حرف زدن نمی داد. از جا بلند شد؛ به طرف شعر عاشقانه نو جدید و زیبا رفت و در آغوشش گرفت. چشم هایش باریدن گرفتند. شعر عاشقانه نو جدید غمگین به آرزویش رسیده بود و این برای مادری همچون نرگس بالاترین افتخار بود.
شعر عاشقانه نو جدید با لبخند نظاره گر صحنه عاشقانه مادر دختری روبرویش بود.
بالاخره نرگس آرام گرفت از آغوش شعر عاشقانه نو جدید غمگین بیرون آمد.
شعر عاشقانه نو جدید نیز با همان لبخندی که بر لبش سنجاق کرده بود
-بهت تبریک میگم مامان جان، موفق باشی. شعر عاشقانه نو جدید نیز با همان لبخندی که بر لبش سنجاق کرده بود؛ گفت: تبریک می گم بابا.از ظهر که اومدی حدس می زدم که بالاخره گرفتیش. از این به بعد هم هر کمکی الزم داشتی روی کمک ما حساب کن. شعر عاشقانه نو جدید غمگین نم زیر چشم هایش را گرفت.تا همین جا هم من ممنونتون هستم اگه کمکی الزم داشتم قطعا اولین نفرها شما هستین. شربت عصرانه شان، در کنار ستاره باران چشمان نرگس و شعر نو عاشقانه فریدون مشیری نوشیده شد.
و ساعتی به حرف زدن در مورد برنامه های شعر نو عاشقانه فریدون مشیری گذشت.
با افتادن نگاه شعر نو عاشقانه فریدون مشیری به ساعت دیواری که نشان از نزدیک شدن قرارش با دریا داشت از جا بلند شد. -من چهل و پنج دقیقه دیگه با دریا قرار دارم. برای برنامه ریزی و اولویت بندی کارهای که باید انجام بدیم.
افتخاری به شعر نو عاشقانه اخوان انداخت
می رم آماده شم. نرگس نگاه پر افتخاری به شعر نو عاشقانه اخوان انداخت و با لبخند اضافه کرد:
-باشه عزیزم. مانتو کاربنی بلندی که تا پشت پایش بود را با شلوار جینش را به تن کرد و با شال خردلی تیپش را کامل کرد. کیف مشکی اش را برداشت و از اتاق بیرون آمد. کافی شاپی که قرار بود دریا را آنجا مالقات کند،