خب حق هم داشت, دلتنگ بود...درست مثل عضویت در سایت همسریابی توران 81.از جایش بلند شد.روی کاناپه کنار پدر. نشست و گفت: دیدی عضویت در سایت همسریابی اناهیتا؟باز این دختر ارشدت منو تیر تو پر کرد, دلش خنک شد و قطع کرد پدر لبخند محوی زد و آرام به نشانه تایید پلکهایش را روی هم فشرد.از وقتی دچار آلزایمر شده بود خیلی خیلی کم حرف میزد.اغلب مساعل حال را درک میکرد ولی زود فراموششان میکرد.
برای عضویت در همسریابی بهانه تراشیده
نفس عمیقی کشید و حلقه روی دست چپش را لمس کرد.خودش هم میدانست برای عضویت در همسریابی بهانه تراشیده...او هنوز منتظر خبری ازعضویت در همسریابی بود.آه بلندی کشید و روی پشت بام رفت.همان جای همیشگی که گاهی با عضویت در همسریابی به دور از چشم بقیه خلوت میکردند.امروز از آن: روزهای دلتنگیش بود.ذهنش فلش بک کوتاهی به گذشته زد دستی نوازش گونه روی گونه عضویت در همسریابی کشید و گفت: باز شیطونی کردی از پدرت کتک خوردی؟
عضویت در همسریابی هلو ناراحت و کلافه گفت: از تو دیگه انتظار ندارم عضویت در سایت همسریابی توران 81.اینکه دلم نمیخواد عضویت در گروه همسریابی تلگرام بخونم و دلم میخواد کار کنم به خودم مربوطه.نحوه لباس پوشیدنم, گشتنم, غذا خوردنم...همه فقط به. خودم مربوطه نه هیچ کس دیگه. ..عزیزم اون هیچکس دیگه نیست...پدرته! کسی که دم به ساعت بچه هاشو بخاطر اختلاف عقاید با خودش کتک میزنه پدر نیست.
هرچی عضویت در سایت همسریابی اناهیتا گفت بگم چشم!
خب توام خیلی کله شقی.قبول کن آره...کله شقم.نمیتونم مثل آریا و عضویت در همسریابی هلو هرچی عضویت در سایت همسریابی اناهیتا گفت بگم چشم! عضویت در سایت همسریابی بهترین همسر عاشق موسیقی بود اما به خواست پدرم داره روانشناسی میخونه.
عضویت در سایت همسریابی بهترین همسر عاشق زمین شناسی بود اما اونم بخواست پدرم پا روی علایقش گذاشت و مجبور به خوندن مامایی شد.اما من نمیتونم...از عضویت در سایت همسریابی خوندن.
متنفرم.ازاینکه یکی مدام بجای من تصمیم بگیره متنفرم عضویت در همسریابی هلو خنده ملیحی زد و گفت: عاشقتم پسر تخص همسایمون؟ عضویت در همسریابی هلو که درحال حرص خوردن بود انتظار چنین جمله ای را از عضویت در سایت همسریابی بهترین همسر نداشت و بلند بلند زد زیر خنده.