خیلی زود با همشون آشنا شدم و باهاشون مچ شده بودم انگار سالهاست که میشناسمشون. کمابیش اوناام از قضیه پیچیده زندگ ی منو ایوان باخبر بودن... منتها باور کردنش آسون نبود و بهشون حق میدادم. کوچه رو با قدم های آرومی باال رفتم. هوا ابر ی بود و با سرمای وجودمون هم خون ی داشت. تو این گیری یه حس توهمی میگفت یکی داره تعقیبم میکنه... صدای قهقهه كد تخفيف فلاي تو دي و شنیدم و به دنبال صدا کشیده شدم.
كد تخفيف فلاي تو ديد و رایان ام زیر بغل زده بود
دوتا نایلکس پر تو دستش بود و كد تخفيف فلاي تو ديد و رایان ام زیر بغل زده بود و داشت میومد. كد تخفيف فلاي تو دي؟ كد تخفيف فلاي تو دين رو ازش گرفتم و کاله کج شدهی روی سرش و درست کردم. تازگیا یکم تپل شده بود و دلم میخواست درسته قورتش بدم. صورتش قرمز شده بود؛ لپش و محکم بوسیدم و با غیض روبه كد تخفيف فلاي تو دين کردم: میشه قبلش بهم خبر بدی؟ اگه زحمتت نشه! رایان و هنوز با یه دست نگه داشته بود. با لحن الت ی گفت: سوسول بازی درنیار... اینجا بچه نمیدزدن، بدزدنم دوساعت نشده پس میفرستن. سر تاسف ی تکون دادم. جلوتر ازش راه افتادم و زنگ در و زدم. در با صدای تیکی باز شد و سروین جلوی ورودی ظاهر شد.
كد تخفيف فلاي تو ديد رو دادم بغلش
کتونیامو از پام کندم و كد تخفيف فلاي تو ديد رو دادم بغلش. برگشتم و رایان و از كد تخفيف فلاي تو دي گرفتم. از دستش عصبی یا ناراحت نشده بودم، اما اون انگار همچین برداشت ی داشت که آروم گفت: باشه بابا دیگه نمیبرمشون. مگه من چیزی گفتم االن؟! شونه ای باال انداخت و باهم رفتیم داخل. پالتوم و انداختم رو مبل و کاپشن و شال و کاله رایان و درآوردم. سروینم لباسای كد تخفيف فلاي تو دين رو درآورده بود. نگاه کلی به سالن پذیرایی انداختم. این وقت از روز همه شون یجا پیدا نمیشدن. فقط شبا جمع بودن. چونمو رو سرش گذاشتم و چشمامو بستم. مثله ماه ی از دستم در رفت و شروع کرد به دوییدن.
كد تخفيف فلاي تو دي اراك دستامو تو جیبام فرو کردم
كد تخفيف فلاي تو دي اراك دستامو تو جیبام فرو کردم و مسیر خیابون و سر راست ط ی کردم. تو گوشام صدای آهنگ تندی اکو میشد و چشمام شاهد یه منظره متحرک ب ی صدا بود. مقصد مشخصی نداشتم. فقط میرفتم که رفته باشم. نفسمو آزاد کردم که بخاری تو هوا پخش شد. دکمه انفجار دستمو زده بودم، دیگه سبک شده بودم. لبم به لبخند کم رنگ ی چاک خورد. ایوان منو پیدا کرده بود یا من اونو؟!
مشتمو باز کردم و انگشتام و الی موهام فرو کردم... چند شبه خوابه اون زنیکه مو نارنج ی رو میبینم. یه کابوسی از نسخه واقعی ۱۳سالگیم! یه سوال ب ی جواب تو ذهنم میموند. چرا...؟ گوشیم زنگ خورد؛ دکمه رو زدم. ساکت مونده بودم تا جواب بده، ولی صدایی ازش درنیومد. بیا پایین. جلو درم. گوشه لبم زخم کوچیکی بود. با دستم روشو خراشیدم و به دیوار تکیه زدم. شاخه درخت بزرگ ی که اونجا بود و پایین کشیدم و بعد ولش کردم. بعد ۵مین در روبه رویی باز شد و با دیدنم درو نیمه بست و سمتم اومد. نگاه از سویشرت کوتاه سفید نارنجیش گرفتم. نفس هاشو منظم کرد و صورتمو از نظر گذروند و پرسید: خوب ی؟
یه لحظه رفتم تو خودم و بعد کالفه سرمو تکون دادم. كد تخفيف فلاي تو دي پیدا کردم. چشمام میسوخت. دهنمو باز کردم تا هوارو ببلعم. دستشو رو بازوم گذاشت و با نگاه ی به اطراف گفت: شوخ ی میکنی؟! تک خندهای کردم: میتونی دیگه كد تخفيف فلاي تو دي اراك صدام کنی. عمیق نگاهم کرد و سرشو کج کرد. اون شب همه چیو براش روشن کرده بودم و دیگه سوال نمی پرسید... بیا فرار کنیم. متعجب ابرویی باال انداختم. من دیگه دختر نمیدزدم! بخاطر لحن جدیم اخم مصنوع ی کرد.