
آرام روی صندلین شسته بود و من هنوزم کنار اون شیشه وایساده بودم، نمیتونستم عقب تر برم، اینجا انگار دلمو واسه یه ذره هم که شده آروم میکرد... میخوندم، التماس می کردم، جونمو بگیر ولی آهنگ هندی غمگین ازم نگیر... چند روزی می گذشت و وضعیت هیچ تغییری نکرده بود، هنوز هم اهنگ هندی غمگین زیبا قدیمی بیهوش روی تخت بود و دنیز بی رمق و غمزده پشت آن شیشه ی کذایی و کو قلب آن هم با گروه خونی Oکه پیدا شود.
مادر آهنگ هندی غمگین عاشقانه هم خبر دار شده بود
مادر آهنگ هندی غمگین عاشقانه هم خبر دار شده بود و مدام یک پایش بیمارستان بود و یک پایش برای اینکه غم و غصه هایش را پیش چشم دنیزی که از پشت شیشه ی سی سی یو تکان نمیخورد آشکار نکند خانه اشک هایش را پنهانی می ریخت و به دنیزکه می رسید به او قوت قلب میداد... همه بیشتر از آهنگ هندی غمگین 2019 نگران دنیز بودند، دنیزی که معلوم نبود تا چند روز دیگر وقت زایمانش برسد...
امان از دل آهنگ هندی غمگین خواننده زن، دل که نداشت... دلش دست آهنگ هندی غمگین جا مانده بود و چه حسرتی بود تماشایش از پشت آن شیشه... بی رحمی بود، جانت را ببینی و نتوانی کنارش باشی... ر چقدر دلش برای احسان تنگ شده بود، چقدر دلش میخواست برای چند ثانیه هم که شده با عشق در مشکی چشمانش غرق شود و هیچ نگوید، فقط غرق شود و نجات هم نیابد... گوش هایش از فراق صدای آهنگ هندی غمگین عاشقانه سوت می کشیدند... دستش را از پشت شیشه روی صورتش که حال با ته ریشی بیشتر از حد معمول پوشانده شده بود کشید و طبق معمول صورتش از هجوم اشک هایش داغ شد… آخر شب بود و همه جا ساکت و همین سکوت و تاریکی مجوز میشد، مجوز میشد تا به تصویرش خیره شود و میان خاطراتشان گم شود، آنچنان که برای پیدا کردن خودش چند دقیقه ای وقت لزم باشد باران نم نم می بارید و هوا رو به تاریکی میرفت... به قول خودشان از آن وقت هایی بود که همه را پیچانده بودند اثری از مادر ها و آرام نبود، آنقدری دویده بودند که از دیدشان محو شوند دنیز همانظور که نفس نفس میزد روی صخره ای سنگی نشست و با اعتراض گفت: دنیز احسان حال کی این همه راهو برگرده.
آهنگ هندی غمگین عاشقانه که از حالت صورتش خنده اش گرفته بود
آهنگ هندی غمگین عاشقانه که از حالت صورتش خنده اش گرفته بود لبخندی زد و گفت: آهنگ هندی غمگین برمیگردیم... دنیز با حرص جواب داد: ر آهنگ هندی غمگین خواننده زن گفته باشما من دیگه نمیدووم آهنگ هندی غمگین شاهرخ خان سری تکان داد و گفت: آهنگ هندی غمگین با صدای زن باشه ندو، حال تا اونموقع نگاه دنیز رنگ تعجب گرفت نگاهی به آسمان که دیگر چیزی به تاریک شدنش نمانده بود انداخت و گفت: تا کدوم موقع، شب شده ها... احسان شانه هایش را بالا انداخت و گفت: آهنگ هندی غمگین با صدای زن خب شب بشه دنیز باز هم چرخی زد و وقتی هیچکس را آن اطراف ندید گفت: دنیز دیوونه ای؟ آهنگ هندی غمگین شاهرخ خان لبخندی زد و سمت دریا دوید و به آب زد و همانطور که جلوتر میرفت گفت: احسان دیوونه تر از اونی که فکرشو کنی آهنگ هندی غمگین قدیمی نگاه فیلسوفانه اش را به آهنگ هندی غمگین 2019 دوخت و خندید، اهنگ هندی غمگین زیبا قدیمی فقط قدم برمیداشت و انگار اصلا هواسش به عمق آب نبود... کم مانده بود که آب به سر شانه اش برسد که دنیزکه تا حال فکر میکرد از یک جایی به بعد جلوتر نمیرود نگران سمتش دوید و گفت: دنیز آهنگ هندی غمگین